شنبه 88 دی 5 , ساعت 9:46 صبح

                               جواب دندانشکن عباس علیه السّلام به شمر لعین  
راوى گوید: فرمان عبیداللّه بن زیاد پلید به عمربن سعد نحس ، به این مضمون رسید که او را تحریص مى نموده به تعجیل در قتال و بیم داده بود از تاءخیر و اهمال . پس لشکر شیطان به امر آن بى ایمان ، رو به جانب امام انس ‍ و جان آوردند و شمرذى الجوشن ، آن سرور اهل فِتَن ، ندا در داد که کجایند خواهرزادگان من : عبداللّه ، جعفر، عباس ، و عثمان ؟ امام حسین علیه السّلام به برادران گرامى خویش فرمود: جواب این شقى را بدهید گرچه او فاسق و بى دین است ولى از زمره دائى هاى شماست . آن جوانان برومند حیدر کرّار به آن کافر غدّار، فرمودند: تو را با ما چه کار است ؟ آن ملعون نابکار عرضه داشت : اى نوردیدگان خواهرم ! شما در مهد امان به راحت باشید و خود را با برادرتان حسین ، به کشتن ندهید و ملتزم قید طاعت یزید پلید امیرالمؤ منین (؟!) باشید تا به سلامت برهید.
متن عربى :
قالَ: فَناداهُ الْعَبّاسُ بْنُ عَلِیٍّ:
تَبَّتْ یَداکَ وَلُعِنَ ما جِئْتَ بِهِ مِنْ اءَمانِکَ یا عَدُوَّ اللّهِ، اءَتَأْمُرْنا اءَنْ نَتْرُکَ اءَخانا وَسَیِّدَنَا الْحُسَیْنَ بْنَ فاطِمَةَ وَنَدْخُلَ فى طاعَةِ اللُّعَناءِ اءَوْلادِ اللُّعَناءِ.
قالَ: فَرَجَعَ الشِّمْرُ إِلى عَسْکَرِهِ مُغْضِبا.
قالَ الرّاوى : وَلَمّا رَاءَى الْحُسَیْنُ علیه السّلام حِرْصَ الْقَوْمِ عَلى تَعْجیلَ الْقِتالِ وَقِلَّةَ انْتِفاعِهِمْ بِالْمَواعِظِ الْفِعالِ وَالْمَقالِ قالَ لاَِخیهِ الْعَبّاسِ:
((إِنِ اسْتَطَعْتَ اءَنْ تَصْرِفَهُمْ عَنّا فى هذَا الْیَومِ فَافْعَلْ، لَعَلَّنا نُصَلّى لِرَبِّنا فى هذِهِ اللَّیْلَةِ، فَإِنَّهُ یَعْلَمُ اءَنّى اءُحِبُّ الصَّلاةَ لَهُ وَتِلاوَةَ کِتابِهِ)).
قالَ الرّاوى : فَسَاءَلَهُمُ الْعَبّاسُ ذلِکَ، فَتَوَقَّفَ عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ.
فَقالَ لَهُ عَمْرُو بْنُ الْحَجّاج الزُّبَیْدى :
وَاللّهِ لَوْ اءَنَّهُمْ مِنَ التُّرْکِ وَالدَّیْلَمِ وَسَاءَلُوا مِثْلَ ذلِکَ لاََجَبْناهُمْ، فَکَیْفَ وَهُمْ آلُ مُحَمَّدٍ، فَاءَجابُوهُمْ إِلى ذلِکَ.
ترجمه :
پس حضرت عباس علیه السّلام به آن پلید، فریاد برآورد که دستت بریده باد وخدا لعنت کناد مر اماننامه ترا! اى دشمن خدا؛ ما را امر مى کنى که برادر و سیّد خود حسین فرزند فاطمه علیهماالسّلام را وابگذاریم وبنده طاعت لعینان و اولاد لعینان باشیم ؟! راوى گوید: شمر بى باک پس از استماع این کلام از فرزند امام ، مانند خوک خشمناک به جانب لشکریان شتافت و بازگشت به سوى نیروهاى خود نمود. راوى گوید: چون آن فرزند سیّد اَنام ، حسین علیه السّلام ، مشاهده نمود که لشکر شقاوت اثر حریص اند که به زودى نائره جنگ را مُشتعل سازند و به امر قتال بپردازند و کلام حق و موعظه آن صدق مطلق ، اصلا بر دلهاى سخت ایشان اثر ندارد و نه مشاهده صدور افعال حمیده و اقوال جمیله آن جناب براى ایشان انتفاعى حاصل است ، به برادرش ابوالفضل فرمود: اگر تو را قدرت است در این روز، شرّ این اَشْقیا را از ما بگردان و ایشان را باز گردان که شاید امشب را از براى رضاى پروردگار نماز بگزارم ؛ زیرا خداى متعال مى داند که نماز از براى او و تلاوت کتاب او را بسیار دوست مى دارم . راوى گوید: حضرت عباس ‍ علیه السّلام از آن گروه حق نشناس مهلت یک شب را درخواست کرد. عمرسعد لعین تاءمّل کرد و جواب نداد. عَمْرو بن حَجّاج زبیدى به سخن آمد و گفت : به خدا سوگند که اگر به جاى ایشان ، ترکان و دیلمان مى بودند و این تقاضا را از ما مى کردند، البته ایشان را اجابت مى نمودیم ، حال چه شده که آل محمّد صلّى اللّه علیه و آله را مهلت نمى دهید؟! پس آن مردم بى حیا، یک شب را به
متن عربى :
قالَ الرّاوى : وَجَلَسَ الْحُسَیْنُ علیه السّلام فَرَقِدَ، ثُمَّ اسْتَیْقَظَ وَقالَ: ((یا اءُخْتاهُ إِنّى رَاءَیْتُ السّاعَةَ جَدّى مُحَمَّدا صلّى اللّه علیه و آله وَاءَبى عَلِیّا وَاءُمّى فاطِمَةَ وَاءَخى الْحَسَنَ وَهُمْ یَقُولُونَ: یا حُسَیْنُ إِنَّکَ رائِحٌ إِلَیْنا عَنْ قَریبٍ)).
وَفى بَعْضِ الرِّوایاتِ: ((غَدا)).
قالَ الرّاوى : فَلَطَمَتْ زَیْنَبُ وَجْهَها وَصاحَتْ وَبَکَتْ.
فَقالَ لَهَا الْحُسَیْنُ علیه السّلام : ((مَهْلا، لا تُشْمِتِى الْقَوْمَ بِنا)).
ثُمَّ جاءَ اللَّیْلُ، فَجَمَعَ الْحُسَیْنُ علیه السّلام اءَصْحابَهُ، فَحَمِدَ اللّهَ وَاءَثْنى عَلَیْهِ، ثُمَّ اءَقْبَلَ عَلَیْهِمْ وَقالَ: ((اءَمّا بَعْدُ، فَإِنّى لا اءَعْلَمُ اءَصْحابا اءَصْلَحَ مِنْکُمْ، وَلا اءَهْلَ بَیْتٍ اءَفْضَلَ مِنْ اءَهْلِ بَیْتى ، فَجَزاکُمُ اللّهُ عَنّى جَمیعا خَیْرا، وَهذَا اللَّیْلُ قَدْ غَشِیَکُمْ فَاتَّخِذُوهُ جَمَلا، وَلْیَاءْخُذْ کُلُّ رَجُلٍ مِنْکُمْ بِیَدِ رَجُلٍ مِنْ اءَهْلِ بَیْتى ، وَتَفَرَّقُوا فى سَوادِ هذَا اللَّیْلُ وَذَرُونى وَهؤُلاءِ الْقَوْمِ، فَإِنَّهُمْ لا یُریدُونَ غَیْرى )).
ترجمه :
خامس آل عبا، مهلت دادند. راوى گوید: امام حسین علیه السّلام بر روى زمین بنشست و لحظه اى او را خواب ربود، پس بیدار شد و به خواهر خود فرمود: اى خواهر! اینک در همین ساعت جدّ بزرگوارخود حضرت محمد مصطفى صلّى اللّه علیه و آله و پدر عالى مقدار خویش على مرتضى و مادرم فاطمه و برادرم حسن علیهم السّلام را در خواب دیدم که فرمودند: اى حسین ! عنقریب نزد ما خواهى بود. و در بعضى روایات چنین آمده است که فردا به نزد ما خواهى بود. راوى گوید: علیاى مخدّره زینب خاتون پس از شنیدن این سخنان از آن امام انس و جان ، سیلى به صورت خود نواخت و صیحه کشید و گریه نمود. امام حسین علیه السّلام فرمود: اى خواهر مهربان ، آرام باش و ما را مورد شماتت دشمن مساز.
آخرین شب زندگى امام حسین علیه السّلام
 
چون شب عاشورا در رسید، حضرت سیّدالشهداء علیه السّلام ، اصحاب و یاران خود را جمع نمود و شرایط حمد وثناء الهى را به جا آورد و رو به یاران خود نمود و فرمود: ((أَمّا بَعْدُ،...))؛یعنى من هیچ اصحابى را صالح تر و بهتر از شما و نه اهل بیتى را فاضل تر و شایسته تر از اهل بیت خویش ‍ نمى دانم . خدا به همگى شما جزاى خیر دهاد. اینک تاریکى شب شما را فرا گرفته است ؛ پس این شب را مرکب خویشتن نمایید و هر یک از شما دست یکى از مردان اهل بیت مرا بگیرید و در این شب تار از دور من ، متفرّق شوید و مرا به این گروه دشمن وا بگذارید؛ زیرا ایشان را اراده اى بجز من نیست .
متن عربى :
فَقالَ لَهُ إِخْوَتُهُ وَاءَبْناؤُهُ وَاءَبْناءُ عَبْدِ اللّهِ بْنِ جَعْفَرٍ: وَلِمَ نَفْعَلُ ذلِکَ لِنَبْقى بَعْدَکَ! لا اءَرانَا اللّهُ ذلِکَ اءَبَدا، وَبَدَاءَهُمْ بِهذَا الْقَوْلِ الْعَبّاسُ بْنُ عَلِیٍّ، ثُمَّ تابَعُوهُ.
قالَ الرّاوى : ثُمَّ نَظَرَ إِلى بَنى عَقیلٍ فَقالَ: ((حَسْبُکُمْ مِنَ الْقَتْلِ بِصاحِبِکُمْ مُسْلِمٍ، إِذْهَبُوا فَقَدْ اءَذِنْتُ لَکُمْ)).
وَرُوِیَ مِنْ طَریقٍ آخَرَ قالَ:
فَعِنْدَها تَکَلَّمَ إِخْوَتُهُ وَجَمیعُ اءَهْلِ بَیْتِهِ وَقالُوا: یَابْنَ رَسُولِ اللّهِ فَماذا یَقُولُ النّاسُ لَنا وَ ماذا نَقُولُ لَهُمْ، نَقُولُ إِنّا تَرَکْنا شَیْخَنا وَ کَبیرنا وَ سَیِّدَنا وِإِمامَنا وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّنا، لَمْ نَرْمِ مَعَهُ بِسَهْمٍ وَلَمْ نَطْعَنْ مَعَهُ بِرُمْحٍ وَلَمْ نَضْرِبْ مَعَهُ بِسَیْفٍ.
لا وَاللّهِ یَابْنَ رَسُولِ اللّهِ لا نُفارِقُکَ اءَبَدا، وَلکِنّا نَقیکَ بِاءَنْفُسِنا حَتّى نُقْتَلَ بَیْنَ یَدَیْکَ وَنَرِدَ مَوْرِدَکَ، فَقَبَّحَ اللّهُ الْعیشَ بَعْدَکَ.
ثُمَّ قامَ مُسلْمٌ بْنُ عَوْسَجَةَ وَقالَ: نَحْنُ نُخَلّیکَ هکَذا وَنَنْصَرِفُ عَنْکَ وَقَدْ اءَحاطَ بِکَ هذَا الْعَدُوُّ،
ترجمه :
حضرت چون این سخنان را فرمود، برادران و فرزندانش و فرزندان عبداللّه بن جعفر، به سخن در آمدند و عرضه داشتند: به چه سبب این کار را بکنیم ؛ آیا از براى آنکه بعد از تو در دنیا زنده بمانیم ؟ هرگز خدا چنین روزى را به ما نشان ندهاد. و اول کسى که این سخن بر زبان راند عباس علیه السّلام بود و سایر برادران نیز تابع او شدند. راوى گوید: سپس از آن ، حضرت نظرى به جانب فرزندان عقیل نمود و به ایشان فرمود: مصیبت مسلم شما را بس ‍ است ؛ من شما را اذن دادم به هر جا که خواهید بروید. و از طریق دیگر چنین روایت گردیده که چون آن امام انس و جان این گونه سخنان بر زبان هدایت ترجمان ادا فرمود، یک مرتبه برادران و جمیع اهل بیت آن جناب با دل کباب ، در جواب گفتند: اى فرزند رسول خدا، هرگاه تو را وابگذاریم و برویم ، مردم به ما چه خواهند گفت و ما به ایشان چه پاسخى بگوییم ؟ آیا بگوییم که ما بزرگ و آقاى خود و فرزند دختر پیغمبر خویش را در میان گروه دشمنان تنها گذاشتیم و نه در یارى او تیرى به سوى دشمن افکندیم و نه طعن نیزه به اعداى او زدیم و نه ضربت شمشیرى به کار بردیم ؛ به خدا سوگند که چنین امرى نخواهد شد؛ ما هرگز از تو جدا نمى شویم و لکن خویش را سپر بلا مى نماییم و به نفس خود، تو را نگاهدارى مى کنیم تا آنکه در پیش روى تو کشته شویم و در هر مورد که تو باشى ما هم بوده باشیم . خدا زندگانى را بعد از تو زشت و قبیح گرداند! در این هنگام مُسْلِم بن عَوْسَجه از جاى برخاست با دل محزون این گونه
متن عربى :
لا وَاللّهِ لا یَرانى اللّهُ اءَبَدا وَاءَنَا اءَفْعَلُ ذلِکَ حَتّى اءَکْسِرَ فى صُدُورِهِمْ رُمْحى وَاءَضْرُبُهُمْ بِسَیْفى ما اءَثْبَتَ قائِمُهُ بِیَدى ، وَلَوْ لَمْ یَکُنْ لى سِلاحٌ اءُقاتِلُهُمْ بِهِ لَقَذَفْتُهُمْ بِالْحِجارَةِ، وَلَمْ اءُفارِقْکَ اءَوْ اءَمُوتَ مَعَکَ.
قالَ: وَقامَ سَعیدٌ بْنُ عَبْدِ اللّهِ الْحَنَفیّ فَقالَ:
لا وَاللّهِ یَابْنَ رَسُولِ اللّهِ لا نُخَلّیکَ اءَبَدا حَتّى یَعْلَمَ اللّهُ اءَنّا قَدْ حَفِظْنا فیکَ وَصِیَّةَ رَسُولِهِ مُحَمَّدٍ صلّى اللّه علیه و آله ، وَلَوْ عَلِمْتَ اءَنّى اءُقْتَلُ فیکَ ثُمَّ اءُحْیى ثُمَّ اءُخْرَجُ حَیّا ثُمَّ اءُذْرى - یُفْعَلُ بى ذلِکَ سَبْعینَ مَرَّةً- ما فارَقْتُکَ حَتّى اءَلْقى حِم امى دُونَکَ، فَکَیْفَ وَإِنَّما هِیَ قَتْلَةٌ واحِدَةٌ ثُمَّ اءَنالُ الْکَرامَةَ الَّتی لاانْقِض اءَ لَها اءَبَدا؟!
ثُمَّ قامَ زُهَیْرٌ بْنُ الْقَیْنِ وَقالَ: وَاللّهِ یَابْنَ رَسُولِ اللّهِ لَوَدَدْتُ اءَنّى قُتِلْتُ ثُمَّ نُشِرْتُ اءَلْفَ مَرَّةٍ وَإِنَّ اللّهَ تَعالى قَدْ دَفَعَ الْقَتْلَ عَنْکَ وَعَنْ هؤُلاءِ الْفِتْیَةِ مِنْ إِخْوانِکَ وَوُلْدِکَ وَاءَهْلِ بَیْتِکَ.
قالَ: وَتَکَلَّمَ جَماعَةٌ مِنْ اءَصْحابِهِ بِمِثْلِ ذلِکَ وَقالُوا: اءَنْفُسُنا لَکَ الْفِداءُ نَقیکَ بِاءَیْدینا وَوُجُوهِنا، فَاذا
ترجمه :
دُرّ مکنون بسُفت ، گفت : آیا همین طور تو را بگذاریم و از تو بر گردیم و برویم با آنکه این همه دشمنان اطراف تو را فرا گرفته باشند؟! هرگز! به خدا سوگند! چنین نخواهد شد؛ خدا به من چنین امرى را نشان ندهاد؛ من خود به یاریت مى کوشم تا آنکه نیزه خود را در سینه اعداء بزنم ، تا شکسته گردد و تا قائمه شمشیر به دست من است ایشان را ضربت مى زنم و اگر مرا سلاحى نباشد که با آن مقاتله کنم ، سنگ به سوى آنها پرتاب خواهم کرد و از خدمت شما جدا نمى شوم تا با تو بمیرم . راوى گوید: سعیدبن عبد اللّه حنفى برخاست و عرض نمود: نه واللّه ، ما تو را هرگز تنها نمى گذاریم و ملازم رکاب شما هستیم تا خدا بداند که ما در حقّ تو وصیّت محمد پیغمبرش را محافظت کردیم و اگر بدانم که من در راه تو کشته مى شوم ، پس ‍ مرا زنده مى کنند و بعد از آن مى سوزانند و خاکستر مرا بر باد مى دهند و تا هفتاد مرتبه چنین کنند از تو جدا نخواهم شد تا آنکه مرگ خودم را در پیش ‍ روى تو ببینم چگونه یارى تو نکنم و حال آنکه یک مرتبه کشته شدن بیش ‍ نیست و بعد از آن به کرامتى خواهم رسید که هرگز انتها ندارد. پس از آن زُهیر بن قین برپاى خاست و گفت : یَابْنَ رَسُولِ اللّهِ! دوست مى دارم که کشته شوم و بعد از آن دوباره زده شوم تا هزار مرتبه چنین باشم و خداى متعال کشته شدن را از تو و این جوانان و برادران و اولاد و اهل بیت تو بردارد.
و گروهى از اصحاب آن امام بر حقّ بر همین نَسَق ، سخنان گفتند
متن عربى :
نَحْنُ قُتِلْنا بَیْنَ یَدَیْکَ نَکُونُ قَدْ وَفَیْنا لِرَبِّنا وَقَضَیْنا ما عَلَیْنا.
وَقیلَ لِمُحَمَّدٍ بْنِ بَشیرٍ الْحَضْرَمِیّ فی تِلْکَ الْحالِ، قَدْ اءُسِّرَ إِبْنُکَ بِثَغْرِ الرَّی .
فَقالَ: عِنْدَ اللّهِ اءَحْتَسِبُهُ وَنَفْسى ، ما کُنْتُ اءُحِبُّ اءَنْ یُوسَرَ وَاءَنَا اءَبْقى بَعْدَهُ.
فَسَمِعَ الْحُسَیْنُ علیه السّلام قَوْلَهُ فَقالَ:
((رَحِمَکَ اللّهُ، اءَنْتَ فى حَلٍّ مِنْ بَیْعَتى ، فَاعْمَلْ فى فَکاکِ إِبْنِکَ)).
فَقالَ: اءَکَلْتَنى السِّباعُ حَیّا إِنْ فارَقْتُکَ.
قالَ: فَاءَعْطِ إِبْنَکَ هذِهِ الاَْثْوابَ الْبُرُودَ یَسْتَعینُ بِها فى فِداءِ اءَخیهِ.
فَاءَعْطاهُ خَمْسَةَ اءَثْوابٍ قیمَتُها اءَلْفُ دینارٍ.
قالَ الرّاوى : وَباتَ الْحُسَیْنُ علیه السّلام وَاءَصْحابُهُ تِلْکَ اللَّیْلَةَ وَلَهُمْ دَوِیُّ کَدَوِیِّ النَّحْلِ، ما بَیْنَ راکِعٍ وَساجِدٍ وَقائِمٍ وَقاعِدٍ.
فَعَبَرَ إِلَیْهِمْ فى تِلْکَ اللَّیْلَةِ مِنْ عَسْکَرِ عُمَرَ بْنِ
ترجمه :
و عرضه ها داشتند که جانهاى ما به فداى تو باد، ما تو را به دستها و روى هاى خویش حراست مى کنیم تا آنکه در حضور تو کشته شویم و به عهد پروردگار خود وفا نموده و آنچه بر ذمّت ما واجب است به جاى آورده باشیم . و در این حال ، محمدبن بشیر حضرمى را گفتند که فرزند تو در سرحدّ رى اسیر کفّار گردیده . حضرمى گفت : او را و خود را در نزد خدا احتساب مى کنم و مرا محبوب نیست که او اسیر باشد و من بعد از او زندگانى نمایم . چون امام حسین علیه السّلام این سخن را از او بشنید فرمود: خدا تو را رحمت کناد؛ تو را از بیعت خود، حلال نمودم برو و کوشش نما که فرزندت را از اسیرى برهانى .
آن مؤ من پاک دین به خدمت امام علیه السّلام عرض کرد: جانوران صحرا مرا پاره پاره کنند بهتر است از اینکه از خدمت مفارقت جویم . امام علیه السّلام فرمود: پس این چند جامه بُرد یمانى را به فرزند دیگرت بده که او به وسیله آنها برادر خود را از اسیرى نجات دهد. پس پنج جامه قیمتى که هزار اشرفى بهاى آنها بود به او عطا فرمود.
راوى گوید: امام مظلومان با اصحاب سعادت انتساب ، آن شب را به سر بردند در حالتى که مانند زنبور عسل زمزمه دعا و ناله و عبادت از ایشان بلند بود؛ بعضى در رکوع و برخى در سجود و پاره اى در قیام و قعود بودند. پس ‍ در آن شب سى و دو نفر از لشکر پسر سعد لعین بر آن قوم سعادت آیین عبور نمودند. ظاهر از عبارت آن است که به ایشان ملحق شدند و حال حضرت امام علیه السّلام همیشه در کثرت
متن عربى :
سَعْدٍ إِثْنانِ وَثَلاثُونَ رَجُلا. وَکَذا کانَتْ سَجِیَّةُ الْحُسَیْنِ علیه السّلام فى کَثْرَةِ صَلاتِهِ وَکَمالِ صِفاتِهِ.
وَذَکَرَ ((ابْنُ عَبْدَ رَبِّهِ فِى الْجُزْءِ الرّابِعِ مِنْ کِتابِ ((الْعِقْدِ)) قالَ:
قیلَ لِعَلیٍّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیهماالسّلام : ما اءَقَلَّ وُلْدَ اءَبیکَ؟
فَقالَ: اءَلْعَجَبُ کَیْفَ وُلِدْتُ لَهُ، کان یُصَلّى فِى الْیَوْمِ وَاللَّیْلَةِ اءَلْفَ رَکْعَةٍ، فَمَتى ک انَ یَتَفَرَّغُ لِلنِّساءِ.
قالَ: فَلَمّا کانَ الْغَداةُ اءَمَرَ الْحُسَیْنُ علیه السّلام بِفُسْطاطٍ فَضُرِبَ وَاءَمَرَ بِجَفْنَةٍ فیها مِسْکٌ کَثیرٌ وَجُعِلَ فیها نُورَةٌ، ثُمَّ دَخَلَ لِیَطْلِیَ.
فَرُوِیَ: اءَنَّ بُرَیْرَ بْنَ خُضَیْرٍ الْهَمْدانی وَعَبْدَ الرَّحْمنِ بْنَ عَبْدِ رَبِّهِ الاَْنْصاری وَقَفا عَلى بابِ الْفُسْطاطِ لِیَطْلِیا بَعْدَهُ، فَجَعَلَ بُرَیْرٌ یُضاحِکُ عَبْدَ الرَّحْمنِ.
فَقالَ لَهُ عَبْدُ الرَّحْمنِ: یا بُرَیْرُ اءَتَضْحَکُ! ما هذِهِ ساعَةُ ضِحْکٍ وَلا باطِلٍ.
فَقالَ بُرَیْرٌ: لَقَدْ عَلِمَ قَوْمى اءَنَّنى ما اءَحْبَبْتُ الْباطِلَ کَهْلا وَلا شابّا، وَإِنَّما اءَفْعَلُ ذلِکَ اسْتِبْشارا بِما
ترجمه :
صلات و در صفات کمالیه آن فرزند سرور کاینات ، بر این منوال بوده است . اِبْن عَبْدَ رَبّه از علماى عامّه در جزو چهارم از کتاب ((عقدالفرید)) خود ذکر نموده که خدمت افضل المتهجّدین امام زین العابدین علیه السّلام عرض ‍ نمودند که چقدر پدر بزرگوار تو را اولاد اندک بوده ؟ در جواب فرمود: عجب دارم که من چگونه از او متولد گردیدم ؛ زیرا که آن حضرت در هر شبانه روزى ، هزار رکعت نماز مى خواند! پس با چنین حال چگونه فراغت داشت که بازنان مجالست نماید. راوى گوید: چون صبح روز دهم گردید حضرت سیدالشهداء علیه السّلام فرمان داد که خیمه بر پا نمودند و امر فرمود که کاسه بزرگى که عرب آن را ((جفنه )) مى گویند، پر از مُشک فراوان و نوره کردند. پس آن جناب داخل آن خیمه گردید از براى آنکه نوره بکشد.



لیست کل یادداشت های این وبلاگ