سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
چهارشنبه 88 آذر 25 , ساعت 9:36 صبح
      سخنان مقام معظم رهبری پیرامون حوادث اخیر

آن چه مجموعا در روزهای اخیر به وقوع پیوست، گذشته ازتحلیل های صواب یا ناصواب و حقایق پیدا و پنهان آن و این که ریشه در کدام آبشخور دارد، یک پیامد تلخ و فاجعه عمیق آن،جریحه دار نمودن «قلب تپنده امت اسلام » و پیروان راستین ولایت و شادی و لبخند رضایت مند دشمن در این حوادث بود. ... و باز هم سخنان دردمندانه و هشداردهنده حضرتش را جهت تنبه و توجه ویژه در پی می آوریم:

بسم الله الرحمن الرحیم

برادران و خواهران عزیز! خیلی خوش آمدید. حرف های گفتنی زیاداست. اما مطلبی که از نظر من مهم تر از همه است و ذهن من رامشغول کرده است، حمله به خوابگاه جوانان و دانشجویان است. این حادثه تلخ، قلب مرا جریحه دار کرد، حادثه غیر قابل قبولی درجمهوری اسلامی بود. حمله به منزل و ماوا و مسکن یک جمعی به خصوص در شب یا در هنگام نماز جماعت به هیچ وجه در نظام اسلامی قابل قبول نیست. جوانان این کشور چه دانشجویان و چه غیر دانشجویان فرزندان من هستند و هرگونه چیزی که برای این مجموعه ها مایه اضطراب و ناراحتی و اشتباه در فهم باشد، برای من بسیار سخت و سنگین است. هر کسی بوده، فرق نمی کند، چه درلباس نیروی انتظامی، چه در غیر آن.کسانی که در نظام جمهوری اسلامی تخلف می کنند، باید با آنان برخورد بشود، اما کسی که تخلفی نکرده است، کسی که در خانه خوددر حال استراحت است، آن هم در محیط جوان دانشجویی، کار بسیارخطا و ناروایی نسبت به او انجام گرفته است. این که صد نفر یا دویست نفر از کوی دانشگاه خارج شدند وحرف هایی زدند و شعارهایی دادند، بهانه و مجوزی نمی شود برای این که کسانی، در هر لباس و با هر نامی، وارد آن محیط بشوند وکارهای ناروایی انجام بدهند، به خصوص وقتی که نام مقدس نیروی انتظامی در میان می آید، عملی که موجب بشود نیروی انتظامی بدنام بشود، قضیه سخت تر می شود. شما می دانید که امروز نیروی انتظامی در اطراف کشور، در جاده ها، در مرزها، در برخورد بااشرار، چه جانفشانی هایی می کند و چه زحماتی می کشد.چه قدر از این ها برای حفظ امنیت ما، جان خود را از دست می دهند. با این حال، به وسیله چند نفر عملی انجام بشود که چهره این خدمتگزاران در نظر بعضی تیره بشود، آیا این انصاف است؟! یا آن طوری که نقل کرده اند، بعضی با آوردن نام مقدس «یا حسین » و «یا زهرا» وارد اتاق دانشجوی بسیجی یا دانشجوی جانباز بشوند و او را از خواب بیرون بیاورند، یا آن طورحوادثی را به وجود بیاورند، آیا این درست است؟ این ها قلب رامی فشارد.این همه جوان مؤمن و عاشقان امام حسین، عاشقان فاطمه زهرا، درهمه جای کشور، در خدمت اسلام، در خدمت کشور، در طول دوران دفاع مقدس، در هر خطری که این کشور را تهدید کند، سینه سپر می کنندو وارد می شوند، اما بعد کسانی با استفاده از این نام ها حوادثی را به وجود بیاورند. برای من، حادثه خیلی تلخی بود. البته من تاکید کردم که اطراف این حادثه تحقیق بشود و بروند حادثه رادرست بسنجند. قرار شد رئیس جمهور محترم و مسئولان، هیات تحقیقی را تعیین کنند، من هم ممکن است خودم کسی را در این هیات بگذارم. من چند حرف دارم، یک حرف با دانشجویان، یک حرف با عموم ملت ایران، یک حرف به خصوص با شما جوانان، یک حرف هم با دشمن. حرف من به دانشجویان این است که مراقب دشمن باشید، دشمن راخوب بشناسید، مبادا از شناسایی دشمن غفلت کنید، غریبه هایی که خود را در لباس خودی در همه جا داخل می کنند، این ها رابشناسید، دست های پنهان را ببینید. هیچ کس به خاطر غفلت ستایش نمی شود. هیچ کس به خاطر چشم ها را بر هم گذاشتن، مدح نمی شود.اگر بر آدم غافل ضربه ای وارد شد، اول کسی که مسؤول و مذموم است، خود اوست مراقب باشید. دانشجو، قشر فاخر و باارزشی است.دشمن، دانشجو را هدف گرفته است. چند سال است سعی می کنند بلکه بتوانند دانشجویان را در مقابل نظام قرار بدهند، اما موفق نشدند، بعد از این هم موفق نخواهند شد. اگر یک عده نفوذی خواستند از فرصتی استفاده کنند و از آب گل آلودی ماهی بگیرند،وارد اجتماع دانشجویان شدند و شعارهایی درست کردند و حرف هایی زدند، خیال نکنند که ما اشتباه خواهیم کرد، نه ما اشتباه نخواهیم کرد، ما مخاطب و طرف خودمان را می شناسیم. دانشجو فرزند ماست، متعلق به ماست، متعلق به این کشور است.دشمن است که می خواهد با نفوذ به نام دانشجو در میان دانشجویان، فساد و تباهی کند، خود دانشجویان بایستی هوشیارانه متوجه باشند. در یک چنین موقعیت و فصل حساسی مثل این فصل سال فصل امتحانات دانشجویی، فصل کنکور، که همه خانواده هایی که جوانی دارند، این فصل که می شود، همه همت خودشان را می گذارند که جوانشان حواسش جمع باشد و بتواند در امتحان یا در کنکور موفق بشود آن کدام دستی است، آن کدام دشمن آینده این مملکت ودانشگاه این مملکت است که این طور جوانان را به یک سمت انحرافی می کشاند و سرگرمی درست می کند، تشویق می کند به این که سراغ درس و سراغ امتحان نروید، اجتماع کنید؟! اول کسی که این جا باید هوشیارانه چشم خود را باز کند و تصمیم بگیرد، خوددانشجوست. به ملت ایران هم عرض می کنم: ای ملت بزرگ و شجاع که بیست سال است دشمنی را که انقلاب از این کشور بیرون راند، با قدرت پشت در نگه داشتید و نگذاشتید که این دشمن از هیچ منفذی واردبشود، به هوش باشید. این معنای این حرف های مکرری است که من دراین چند سال به ملت ایران و به مسؤولان عرض کرده ام که دشمن در صدد نفوذ است. هر پنجره ای پیدا کند، وارد خواهد شد،هوشیاری تان را بیش تر کنید. دشمن، امنیت ملی ما را هدف گرفته است. امنیت ملی برای یک ملت، از همه چیز واجب تر است. اگرامنیت ملی نباشد هیچ دولتی نمی تواند کار کند، برای سازندگی،هیچ سنگی روی سنگ گذاشته نخواهد شد. وقتی که هرج و مرج وناامنی باشد، هیچ مشکلی از مشکلات مملکت حل نخواهد شد، نه اقتصاد مردم، نه فرهنگ مردم، نه مسائل اجتماعی مردم، نه مسائل سیاسی مردم. وقتی امنیت نبود، همه این ها از بین خواهد رفت.دشمن این را هدف گرفته است. این را ملت ایران در همه جای کشورباید بفهمند، که البته می فهمند و می دانند، بحمدالله ملت هوشیار است. یک حرفی هم به شما جوانان عرض می کنم: جوانان عزیز! شماهاامیدهای انقلاب و اسلامید. رفتار شماها می تواند این مملکت را درجهت شکوفایی، با سرعت به پیش ببرد. وقتی جوان مملکت هوشیارانه، با تدبیر، با حلم، با توجه به موقعیت ها، حرف بزند وتصمیم بگیرد و عمل کند، کشور گلستان خواهد شد. وقتی هیجانات کور، پا وسط بگذارند، دشمن فورا استفاده خواهد کرد. بارها مااین حرف را گفتیم، چرا گوش نکردند؟! چرا گوش نمی کنند؟! حتی اگر یک چیزی که خون شما را به جوش می آورد مثلا فرض کنیداهانت به رهبری کردند باز هم باید صبر و سکوت کنید. اگر عکس من را هم آتش زدند و یا پاره کردند، باید سکوت کنید. نیرویتان را برای آن روزی که کشور به آن نیازمند است، برای آن روزی که نیروی جوان و مومن و حزب اللهی باید در مقابله با دشمن بایستد، حفظ کنید، و الا حالا فرض کنیم یک جوانی، یا یک دانشجوی فریب خورده ای هم حرفی زد و کاری کرد، چه اشکالی دارد؟ من ازاو صرف نظر می کنم. و اما یک مطلب به دشمن می گویم، هر که هست و هر جا هست. دشمنان اصلی ما در سازمان های جاسوسی، طراحان این قضایا هستند. این پولی که مجلس امریکا تصویب کرد که باید برای مبارزه با نظام ایران صرف بشود، این پول و چندین برابر این پول ها، کجا مصرف شد؟! معلوم است، برای همین طور طراحی هایی مصرف می شود، شکی نیست. این دشمنان بدانند که خواب برگشتن امریکا به این مملکت،یک خواب پریشان و غیرقابل تعبیر است. این عناصر داخلی حقیر، این عناصر سیاسی مطرود و منفور، که ملت این ها را مثل دندان فاسدی بیرون آورد و به یک طرف پرتاب کرد.هجده، نوزده سال است که کمین گرفته اند. تا از ملت و از امام واز نام امام و از راه امام انتقام بکشند، این ها هم بدانند که اشتباه کردند، در همین قضیه هم اشتباه کردند، خودشان را لودادند و چهره خودشان را مشخص کردند. درست است که به دستگاه اطلاعاتی ما آن ضربه ناجوانمردانه راوارد کردند، به دستگاه انتظامی ما هم در این جا این ضربه راوارد کردند، اما عناصر خدمتگزار و سربازان مخلص و بدون نام ونشان جمهوری اسلامی، اطلاعات را کسب می کنند و می فهمند که چه کسی در کجاست و چه کار می کند. نمی توانند این ملت را با این روش هااز صحنه مبارزه در راه استقلالشان، در راه اسلام عزیزشان، درراه مبارزه با دشمنانشان عقب برانند. یک نکته هم به این خط و خطوط سیاسی عرض کنیم. آقایانی که سردمداران خطوط سیاسی و گرایش های سیاسی هستند، حالا برسید به این حرفی که ما می گوییم شما خودیها وقتی سر قضایای بیهوده این طور با هم درگیر می شوید، دشمن سوء استفاده می کند، بفرمایید،این یک نمونه، دیدید دشمن چه طور استفاده کرد؟! دیدید دشمن چگونه نیش خود را زد؟! اختلافات سلیقه ای و سیاسی را کناربگذارید. البته ما اصرار نداریم که همه یک طور فکر کنند، امابرای کار سیاسی و درگیری سیاسی حدی قایل بشوید و یک خط قرمزی بگذارید، بی حساب و کتاب با هم مبارزه نکنید که آن قدر مشغول شوید که به دشمن اجازه بدهید این طور بیاید و داخل این میدان ها بشود. سر این قضیه قانون مطبوعات، سر قضایای گوناگون دیگر، چه جنجال و چه دعوایی به راه افتاد! همه اش مسائل خط و خطوط! برای چه؟برای این که یک قانونی دارد در مجلس تصویب می شود؟ من به یک جریان سیاسی خاص اشاره نمی کنم، خطاب من به همه است.برای من، آن خط و آن خط و هر خط سیاسی و سلیقه سیاسی دیگر،تفاوت نمی کند. برای من، مناط و ملاک، راه خدا و راه امام و راه اسلام و حفظ کشور و رعایت مصالح مردم و حفظ آینده کشور مطرح است. برای من فرقی نمی کند که فلان کس متعلق به خط «الف » است،فلان کس متعلق به خط «ب » است، من به همه عرض می کنم، شما هم هوشیار باشید. آخرین جمله را هم به امام و مقتدای خودمان ولی عصر (ارواحنافداه) عرض کنیم! ای سید و مولای ما! پیش خدای متعال گواهی بده که ما در راه خدا تا آخرین نفس ایستاده ایم. بزرگ ترین آرزو وافتخار بنده این است که در این راه پرافتخار و پرفیض وپربهجت، جان خودم را تقدیم کنم. ان شاء الله خداوند متعال شماها را موفق و مؤید بدارد. و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته


یکشنبه 88 آذر 22 , ساعت 11:47 صبح

تأثیر نهضت حسینی بر انقلاب اسلامی

در حالی که اکثر انقلاب‌های معاصر، سرچشمه ایدئولوژیک خود را از ناسیونالیسم، بورژوازی، کمونیسم و... می‌گرفتند، مردم ایران به رهبری امام خمینی،اسلام را به عنوان ایدئولوژی انقلابی خود برگزیدند. دلیل بروز چنین رفتاری از مردم ایران بیش از هر چیز به فرهنگ سیاسی ایرانیان باز می‌گردد. باتوجه به آنکه مهم‌ترین منبع فرهنگ سیاسی ایران، مبانی دینی و به طور خاص مذهب شیعه است و بخش عمده‌ای از رفتار سیاسی مردم نیز از این منبع متأثر است، بنابراین حرکت اسلامی مردم ایران در بهمن 57 نیز از این منبع ناشی شده است.
از این رو در نوشتار حاضر با در نظر گرفتن انقلاب اسلامی به عنوان تبیین کننده و تطبیق دهنده‌ی اندیشه‌های اسلامی با جامعه‌ی ایرانی به بررسی تأثیر نهضت حسینی بر انقلاب اسلامی با تأکید بر مقوله شهادت خواهیم پرداخت.
غلبه اصولیون بر اخباریون، شیعیان را به دو گروه مجتهدان و مقلدان تقسیم نمود. بنابر اعتقاد اصولیون، در عصر حضور معصومین، حاکمیت و اختیارات آن توسط ائمه اعمال می‌گردد ولی در زمان غیبت، از یک سو به دلیل حکمت الهی و اقتضای قاعده لطف که زمین خالی از حجت نباشد، و از سوی دیگر از آنجا که حفظ نظم اسلامی باید به دست کسی انجام شود که آگاهی کاملی از احکام اسلام و قوانین آن داشته باشد، حق حاکمیت اسلامی و ولایت تصرف در امور اجتماعی و سیاسی برعهده جامع‌الشرایط گذاشته شده است. 1
از این رو با تثبیت و نهادینه شدن اجتهاد و تقلید، عملاً جامعه شیعه به دو گروه اقلیت مجتهد و اکثریت مقلد تقسیم گردید و رهبری و هدایت دینی مردم و استنباط احکام اسلامی، به عنوان یکی از کارهای ویژه مهم روحانیت درآمد. این رویداد رابطه‌ای ناگسستنی در تمام مراحل زندگی میان مردم و روحانیت بوجود آورد که طی آن روحانیت سعی در برقراری ارتباط با مردم و گروه‌های مختلف نمود.این ارتباط به حدی قوی شکل گرفت که نقش روحانیت شیعه در مسائل سیاسی و اجتماعی ایران در زمان‌های مختلف غیر قابل انکار می‌نماید. 2
بنابراین در نظام روحانیت شیعه، به واسطه وجود مسأله تقلید، نوعی رابطه معنوی میان توده مردم و رهبران مذهبی ایجاد شده است. به طوری که مردم تحت دستورات و نظرات رهبری قرار داشته و نوعی هم نوایی میان آنان شکل گرفته است. این همنوایی باعث شکل‌‌گیری قیام‌ها، جنبش‌ها، نهضت‌ها و در نهایت انقلابی اسلامی گردیده است.
شهید مطهری با اذعان به این مطلب که در طول تاریخ، روحانیون و علمای تسنن، سخنان و طرح‌های اصلاحی بیشتری نسبت به علمای شیعه ارائه کرده‌اند، معتقد است که آنها نتوانسته‌اند یک حرکت اصلاحی عمیق بوجود بیاورند. به اعتقاد شهیدمطهری علمای شیعه با اینکه کمتر در این زمینه‌ها حرف زده‌اند در طول یکصد سال اخیر حرکتهایی را رهبری کرده‌اند که نظیر هیچ کدامشان حتی در میان اهل سنت وجود نداشته است، چه رسد به روحانیت مسیحی و امثال اینها...3
به عقیده شهید مطهری، این مسئله که روحانیت شیعه در طول تاریخ منشا حرکت‌های بزرگ شده است، دو دلیل عمده دارد. دلیل اول ویژگی خاص فرهنگ روحانیت شیعه است. به این معنا که فرهنگ شیعی یک فرهنگ زنده، حرکت‌زا و انقلاب آفرین است. این فرهنگ که از روش و اندیشه‌های امام علی (ع) تغذیه می‌کند، فرهنگی است که در تاریخ خود عاشورا، صحیفه سجادیه، دوره امامت و عصمت دویست و پنجاه ساله داردو این در حالی است که هیچ یک از فرهنگهای دیگر چنین عناصر حرکت‌زائی در خود ندارند. دلیل دوم از نظر شهید مطهری این است که روحانیت شیعه که به دست ائمه شیعه پایه‌گذاری شده است براساس تضاد با قدرتهای سلطه‌گر، انکار حقانیت پادشاهان و بی‌نیازی از قدرتهای حاکم پایه‌گذاری شده است. روحانیت شیعه از نظر معنوی متکی به خدا و از نظر اجتماعی متکی به مردم است و هیچگاه جزو دولت نبوده است. بنابراین مهمترین دلیلی که روحانیت توانسته انقلاب را رهبری کند، استقلال است و این حقیقت که آنها هیچگاه عضو دستگاه‌های دولتی وغیر دولتی نبوده‌اند و از آنها ابلاغ نمی‌گرفته‌اند. 4
بنابراین در می‌یابیم که سنت اعتراض علیه حکومت‌های جبار، سنت شهادت، جاودانگی روح سنت بست‌نشینی و پناه‌گیری در جوار اماکن متبرکه، مرثیه‌خوانی و عزاداری برای شهیدان تاریخ و ... از جمله منابع قدرت سنتی شیعیان محسوب می‌گردند5 که بدون درک آنهانمی‌توان فهم درستی از انقلاب اسلامی بدست آورد.
یکی از این مقولات، شهادت‌طلبی است که پیوند ناگسستنی با قیام امام حسین(ع) و واقعه عاشورا، دارد بطور یکه در طول تاریخ بهره‌برداری هرمنوتیکی روحانیان شیعه از قرآن، سنت و عاشورا، ظرفیت انقلابی گسترده‌ای در اختیار آنان گذاشته است.
مفاهیم شهید و شهادت در دین اسلام از تعبیر خاصی نسبت به ادیان دیگر برخوردار می‌باشد. شهادت، مرگی از راه کشته شدن است که شهید آگاهانه و بخاطر هدف مقدس و به تعبیر قرآن «فی‌سبیل‌الله» انتخاب می‌کند. در واقع شهدا سعادت‌مندانی به شمار می‌آیند که عمری را در خدمت به اسلام و مسلمین گذرانده‌اند و در آخر نیز عمر فانی خود را به فیض عظیمی که دلباختگان به لقاءالله آرزو می‌کنند بخشیده‌اند. از این رو ‌آنان جایگاهی والا دارند، زیرا زندگانی خویش را در راه هدفی الهی با سرافرازی به خیل شهدای راه حق پیوند زده‌اند.
در اسلام شهادت صفتی از «حیات معقول» به شمار می‌رود و شهید پس از پیامبر از مقام و جایگاهی برتر برخوردار می‌باشد. از این رو در قرآن مجید، حدود ده آیه به صورت صریح درباره کسانی که در راه خدا کشته شده‌اند وجود دارد. زنده بودن شهید، رزق شهید، آمرزش گناهان شهید،ضایع نشدن عمل شهید، مسرت وخوشحالی شهید، وارد شدن در رحمت الهی و رستگاری شهید از جمله مسائلی می‌باشند که در این آیات به آنها اشاره شده است.
به مصداق آیات شریفه 169 تا 175 سوره آل عمران که می‌فرماید: «البته نپندارید که شهیدان راه خدا مرده‌‌اند بلکه زنده به حیات ابدی شدند و در نزد خدا متنعم خواهند بود. آنان به فضل و رحمتی که از خداوند نصیبشان گردیده شادمان اند و به آن مؤمنان که هنوز به آنها نپیوسته‌اند و بعداً در پی آنها به راه آخرت خواهند شتافت مژده دهند که از مردن هیچ نترسند و از فوت متاع دنیا هیچ غم مخورند. و آنها را بشارت به نعمت و فضل خدا دهند و اینکه خداوند اجر اهل ایمان را هرگز ضایع نگرداند.» 6 در دین اسلام شهید همواره زنده است و حیات و ممات او همواره صفتی برای حیات طیبه محسوب می‌گردد.
از این رو روحانیون شیعه در طول تاریخ طی سخنرانی‌های خود با تفسیر روزآمد آیات و روایات، و همچنین استفاده از نمادهای اسلامی نظیر شهادت، امام حسین، کربلا، عاشورا، پیامبر، امام ، عدالت و مفاهیم مقابل آن مانند ظلم، فساد، یزید و ... و بیان قول، فعل و تقریر معصومان، بر افکار عمومی جامعه تأثیر گذاشته‌اند و فرهنگ سیاسی جامعه را دچار تحول اساسی نموده و هویت‌سازی کرده‌اند.
بنابراین استفاده از عناصر شهادت‌طلبی و الگوی کربلا را می‌توان از جمله منابع قدرت روحانیان محسوب نمود. الگویی که در ایام محرم قوی‌ترین نیروی ملی و بسیج اجتماعی را در اختیار روحانیت قرار می‌دهد به شکلی که تمام ملت به سوی یک سوگواری با احساسات شدید تا آن درجه سوق داده می‌شوند که باور کردن آن برای کسانی که شاهد آن نبوده‌اند بسیار مشکل است.
این امر بویژه در دورانهایی که مبارزه علیه عامل خارجی انجام می‌گرفت از نتایج و اجتماع گسترده‌تری برخوردار می‌شد. به این صورت که مؤلفه‌های مذهب شیعه و همچنین فضایی که در جامعه ایران نسبت به مظلومیت امام حسین وجود داشت،‌عامل تقویت کننده رفتار سیاسی روحانیون می‌گردید. به این ترتیب، ایدئولوژی، فرهنگی سیاسی و زمینه‌های تاریخی ایران، شرایطی را فراهم می‌آورد که رهبران مذهبی و روحانیون عالی‌ رتبه بتوانند مردم را بسیج نموده و بر حوادث و رویدادهای سیاسی جامعه تأثیر بگذارند.
روحانیون می‌توانستند حادثه عاشورا را بازسازی نموده و آن را با گفتمانهای جدیدی وارد عرصه سیاسی ایران نمایند. از آنجایی که سلطه خارجی براساس شرایط غیر عادلانه‌ای ایجاد می‌شود، بنابراین می‌توانستند همانند «یزید» را در فرهنگ سیاسی ایران تشابه‌سازی نمایند و به این ترتیب، مردمی که سالها در عزای امام حسین گریه کرده‌اند و از قیام وی، درس غیرت و شهادت فرا گرفته‌اند را وارد عرصه سیاسی و اجتماعی‌ای نمایند که زمینه‌ساز اعتراض علیه سلطه خارجی می‌باشد.
در این میان امام خمینی با درکی که از دین و به تبع آن فقه سیاسی و مقولات فقه سیاسی داشت، مسائل را به صورت متمایزی نسبت به فقهای پیش از خود مورد توجه قرار داد. امام خمینی با اعتقاد به اینکه «زندگی سید‌الشهدا‌، زندگی حضرت صاحب سلام‌الله علیه، زندگی همه انبیاء عالم، همه انبیا از اول، از آدم تا حالا همه‌شان این معنا بوده است که در مقابل جور، حکومت عدل را می‌خواستند درست کنند.» 7 مبارزه علیه رژیم جائر پهلوی را سرمشق زندگی خود قرار دادند.
از این رو امام خمینی، تقیه، امر به معروف و نهی از منکر، جهاد و شهادت را به صورت متفاوتی با فقهای قبلی تفسیر کرد و با توجه به ربط وثیقی که بین این چهار مقوله برقرار می‌نمود، هنگامی که شهادت امام حسین و عاشورا و کربلا و عبارت «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» را در نظر می‌گرفت، تفسیری از قیام امام حسین به دست می‌داد که می‌توانست کنش انقلابی علیه رژیم پهلوی را برانگیزاند.
در واقع امام خمینی بیش از هر متاله شیعه که دارای منزلی قابل قیاس با وی باشد، خاطره کربلا را با احساس حادی از ضرورت سیاسی به کار گرفته است. 8 مردمی که در طول چهارده قرن حماسه محمد، علی، زهرا، حسین،‌زینب، سلمان، ابوذر و صدها هزار زن و مرد دیگر را شنیده بودند و این حماسه‌‌ها با روحشان عجین شده بود، بار دیگر همان ندای آشنا را از امام خمینی شنیدند و علی و حسین را در چهره او دیدند. 9
زیرا اندیشه سیاسی امام به دلیل خصلت دینی و ماهیت مکتبی خود،‌ از پیوند عمیق و ناگسستنی با نهضت حسینی برخوردار بوده است. چرا که از دیدگاه امام خمینی اسلام تنها به عبادت و برگزاری آئین‌های دینی ختم نمی‌شود ، بلکه دعوت وی به آگاهی و بیداری ملل جهت فهم دین،‌برقراری ارتباط فرد با اجتماع، ‌برقراری ارتباطات فرهنگی، داشتن استقلال فکری و احساس مسئولیت نمودن در قبال مسائل مهم جهان اسلام و مسلمین، نشان از آمیختگی اسلام با تمام وجوه زندگی انسان در قرائت دینی امام داشت.
در این راستا امام خمینی با ارایه تفسیر جامع وهمه جانبه از تعالیم دینی، تلاش نمود بنیان فکری و ایدئولوژیکی جنبشهای اسلامی را غنا و قدرت بخشد. از این رو ایدئولوژی اسلامی در ایجاد و گسترش دامنه نفوذ و پیروزی انقلاب اسلامی نقش مهمی ایفا نمود. از این رو باید انقلاب ایران را به حساب آورد. زیرا مخالفت همه جانبه امام با رژیم شاهنشاهی و نفی سلطنت از سوی ایشان، به مفاهیم اساسی تشیع نظیر امامت، شهادت، اطاعت از مرجعیت روحانی، ولایت فقیه و ...، رنگ و بوی ایدئولوژیکی داد و نقش بسیار مهمی در بنا نهادن سنگ انقلاب و پیش بردن آن به سمت پیروزی نهایی ایفا نمود.
در واقع ایدئولوژی تشیع که یک حس پرخاشگری علیه ظلم و مبارزه در راه خدا و در نهایت شهادت‌طلبی را در پیروان خویش زنده نگاه می‌دارد،‌ با تلاش امام خمینی در رأس گروه‌های مذهبی بر اذهان عمومی مسلط شد و با توجه به نفود عمیقی که در سطح جامعه داشت، به وسیله شبکه بسیار وسیع روحانیت در شهرها و روستاها گسترش یافت و توانست با بسیج عمومی مردم جایگزین ایدئولوژی حاکم گردد. 10
وقتی به عبارات امام درباره عاشورا رجوع می‌کنیم، ابتکار انقلابی امام را در استفاده از حادثه عاشورا مشاهده می‌نماییم: «تمام انبیا برای اصلاح جامعه آمده‌اند و همه آنها این مسأله را داشتند که فرد باید فدای جامعه بشود. سیدالشهدا روی همین میزان خودش و اصحاب و انصار خودش را فدا کرد تا جامعه اصلاح بشود.» 11
در واقع امام خمینی با اعتقاد به این امر که قیام و شهادت سید‌‌الشهدا(ع) باید ملاک عمل اجتماعی مسلمانان قرار گیرد،‌ نهضت حسینی را مبنای حرکت خویش در انقلاب اسلامی قرار داد. «آنچه که سیدالشهدا عمل کرد و ‌آن ایده‌ ای که او داشت و آن راهی که او رفت و آن پیروزی که بعد از شهادت برای او حاصل شد و برای اسلام حاصل شد، (روحانیون) به [برای] مردم روشن کنند و بفهمانند به صد نفر، می‌شود مقابله با یک همچو ظالمی دارای همه چیز کرد.» 12
از این رو امام در مورد رسالت ملت در مقام عاشورا می‌گوید: «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا باید سرلوحه زندگی در هر روز و د رهر سرزمین باشد. همه روز باید ملت این معنا را داشته باشد که امروز عاشورا است و ما باید مقابل ظلم بایستیم و همین جا هم کربلاست و باید نقش کربلا را پیاده کنیم. انحصار به یک زمین ندارد انحصار به یک عده و افراد نمی‌شود، همه زمین‌ها باید این نقش را ایفا کنندو همه روزها»13 «این دستور آموزنده هم تکلیف است و هم مژده. تکلیف از آن جهت که مستضعفان با عده‌ای قلیل، علیه مستکبران با ساز و برگ مجهز و قدرت شیطانی عظیم، مأمورند چونان سرور شهیدان قیام کنند. و مژده بدین جهت که شهیدان ما در شمار شهیدان کربلا قرار داده است.» 14
امام خمینی که استقلال کشور را در عصر خود در خطر می‌دید، خطاب به علما و مردم مسلمان ایران اعلام نمود که «امروز روزی نیست که به سیره سلف صالحان بتوان رفتار کرد، با سکوت و کناره گیری همه چیز را از دست خواهیم داد.» 15 به عقیده امام، «تکلیف ماها را حضرت سید‌الشیهدا معلوم کرده است: درمیان جنگا ز قلت عدد نترسید.» 16 «قیام ایشان با تعداد کم به خاطر آن بود که عذر را از ما ساقط کند»17 «حضرت سید‌ الشهدا به همه آموخت که در مقابل ظلمف در مقابل ستم، در مقابل حکومت جائر چه باید کرد.» 18
بنابر همین مقولات، منابع قدرت در اندیشه امام خمینی به دو دسته مادی و معنوی تقسیم می‌گردند. از این رو امام ضمن توجه به منابع مادی قدرت (مسائل نظامی دفاعی) به عنوان عوامل تأمین کننده نظم و امنیت، بیشترین اهمیت را به منابع معنوی می‌دادند. امام قدرت حقیقی را از آن خدا و اسلام می‌دانستند و در زمینه منابع معنوی قدرت، تأکید زیادی بر باورهای ذهنی مردم داشتند. از این رو امام خمینی امدادهای غیبی، ایمان مردم، وحدت و روحیه شهادت‌طلبی را از عوامل پیروزی انقلاب اسلامی می‌دانستند و معتقد بودند «عشق به شهادت و عشق به لقاءالله، پیروزی می‌آورد. پیروزی را شمشیر نمی‌آورد، پیروزی را خون می‌آورد.» 19
اعتقاد شهید مطهری بر این مبنا بود که «جهاد اسلامی، امر به معروف و نهی از منکر، وظیفه نوعی و دینی و اجر و پاداش شهیدان گردید و مردمی که سالها این آرزو را که در زمره یاران امام حسین باشند در سر می‌پروراندند و هر صبح و شام تکرار می‌کردند. «یا لیتنی کنت معکم فافوز فوزاً عظیما»، بناگاه خود رادر صحنه‌‌ای مشاهده کردند که گویی حسین را به عینه می‌دیدند. مردم صحنه‌های کربلا، حنین، بدر، احد، تبوک، و ... را در جلوی خویش می‌دیدند و همین باعث شد که به پا خیزند و از سرچشمه‌های عشق به خدا، وضو بسازند و یک سره بانک تکبیر بر هر چه ظلم و ستمگری است بزنند.» 20
در شرایطی که اندیشه‌ها و رفتار امام خمینی، سکوت در مقابل حکومت باطل و بی‌تفاوت بودن نسبت به وضع موجود جامعه را بر نمی‌تابید، محمد‌رضا شاه پهلوی سعی در کنترل و یا خنثی نمودن مذهب از جهات سیاسی می‌نمود، او که تلاش می‌کرد با اعمال فشار بر مدارس علوم دینی آنها را بی‌روح نگه دارد،‌ علمای مذهبی، را «ارتجاع سیاه» و مبارزین مسلمان را «عوامل مرتجعین سیاه» لقب داد.
شاه که در اوج قدرت‌طلبی خود از یک سو غافل از آن بودکه یک فرد شیعه مسلمان و مؤمن همه چیز را حتی مسائل و موضوعات سیاسی و حکومتی را نیز در قالب مذهب و با زبان و مفاهیم مذهبی تفسیر و توجیه‌ می‌کند. 21 از سوی دیگر گمان می‌کرد با تبعید امام خمینی به خارج از کشور، مبارزه‌طلبی ایشان را نیز از صحنه تحولات آتی ایران خارج کرده است.
این در حالی بود که امام در آثار دوران تبعید خود بر لزوم پای‌فشاری بر نهضت حسینی و احکام اسلامی بیش از پیش پای می‌فشردند: «اسلام را عرضه بدارید و درعرضه آن به مردم، نظیر عاشورا به وجود بیاورید...» 22 زیرا «محرم، ماه نهضت بزرگ سید شهیدان و سرور اولیای خداست که با قیام خود در مقابل طاغوت، تعلیم سازندگی و کوبندگی به بشر داد و راه فنای ظالم و شکستن ستمکار را به فدایی دادن و فدایی شدن دانست و این خود سرلوحه تعلیمات اسلام است برای ملت ما تا آخر دهر.» 23
با توجه به آنکه حرکت سید‌الشهدا (ع) یک اقدام کاملاً سیاسی بود که حضرت شرعاً خود را مکلف به آن می‌دانست هدف نهایی و فلسفه و جودی این قیام نیز تلاش برای تشکیل حکومت اسلامی بود.
در این راه که حضرت (ع) کاملاً به سرنوشت حرکت آگاهی داشت، مصالحه و سازش با دشمن را بر خلاف مصالح اسلام و جامعه اسلامی می‌پنداشت. از این رو حتی آگاهی از شهادت نیز مانعی در سر راه امام حسین و یارانش ایجاد نکرد. زیرا سید‌الشهدا (ع) در هر حال خود را پیروز می‌دانست، چرا که ملاک پیروزی، انجام تکلیف مبارزه با ظلم و تلاش برای برپایی حکومت عدل بود.
بدین سان بود که امام خمینی به عنوان رهبر انقلاب، درهای جدیدی را در تحلیل صحیح و بهره‌بری کامل و اساسی از قیام امام حسین گشود و نهضت حسینی را سرمشق و الگوی انقلاب اسلامی قرار داد. زیرا امام خمینی نیز معتقد بود که «سید‌الشهدا (ع) به تکلیف شرعی الهی می‌خواست عمل بکند. غلبه بکند، تکلیف شرعیش را عمل کرده، مغلوب هم بشود، تکلیف شرعیش را عمل کرده، قضیه تکلیف است.» 24
در واقع امام خمینی قیام سید‌‌الشهدا (ع) را یک الگوی بزرگ می‌داند که از نقطه نظر فقهی و عمل به وظایف و تکالیف دینی، باید سرمشق قرار گیرد.
تأکید بر قیام عاشورا و فرهنگ شهادت ‌طلبی نزد امام خمینی از چنان اهمیتی برخوردار بود که ایشان حتی در وصیت‌نامه سیاسی الهی خود نیز به تذکر در این باب پرداخته‌اند: «ما مفتخریم که ائمه معصومین ما صلوات الله و سلامه علیهم در راه تعالی دین اسلام و در راه پیاده کردن قرآن کریم که تشکیل حکومت عدل یکی از ابعاد آن است، در حبس و تبعید به سر برده و عاقبت در راه براندازی حکومتهای جائرانه و طاغوتیان زمان خود شهید شدند. و ما امروز مفتخریم که می‌خواهیم مقاصد قرآن و سنت را پیاده کنیم و اقشار مختلفه ملت ما در این راه بزرگ سرنوشت‌ساز سر از پا نشناخته، جان و مال و عزیزان خود را نثار راه خدا می‌کنند.» 25
در پایان با توجه به آنچه ذکر شد در می‌یابیم که انقلاب اسلامی ایران از بسیاری از جهات وامدار نهضت حسینی و مقولاتی نظیر شهادت‌طلبی عاشورایی می‌باشد. در واقع اسلام به عنوان ایدئولوژی انقلاب از سوی امام خمینی با مفاهیم عاشورایی آمیخته شد و مردمی‌ترین انقلاب قرن بیستم را رقم زد. در این انقلاب نفی سلطه و مبارزه با بیگانگان از یک سو و شهادت‌طلبی و آزادگی به شیوه‌ی حسینی از سوی دیگر مد نظر امام خمینی و مردم مسلمان ایران قرار گرفت. از این رو نهضت حسینی به عنوان سر منشاء انقلاب، تأثیر بسزایی نخست در شکل‌گیری مبارزات علیه رژیم پهلوی و پیروزی انقلاب اسلامی و سپس در جبهه‌های جنگ علیه تجاوزگران خارجی به جای گذاشت.
پی‌نویس‌ها:
1. امام خمینی، شئون و اختیارات ولی فقیه، ترجمه ولایت فقیه از کتاب البیع، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامیف 1369، ص 61.
2. نقش بارز روحانیت در تاریخ معاصر ایران را می‌توان در نهضت تنباکو، انقلاب مشروطه، لغو قرارداد 1919، مخالفت با جمهوری‌خواهی رضا شاه، نهضت ملی شدن صنعت نفت، قیام 15 خرداد 1342، کاپیتولاسیون سال 1343، انقلاب اسلامی و .... مشاهده نمود.
3. مرتضی مطهری، پیرامون انقلاب اسلامی، تهران، انتشارات صدرا، چاپ نهم، 1372، ص 179.
4. همان، صص 184 ـ 186.
5. علی‌اصغر کاظمی، بحران نوگرایی و فرهنگ سیاسی در ایران معاصر، تهران، قومس، 1376، ص 128.
6. قرآن مجید، سوره آل عمران، آیات 169 ـ 171.
7. صحیفه نور، ج 20، ص 191.
8. حمید عنایت، تفکر نوین سیاسی اسلامی، تهران،‌ سپهر، 1362، ص 271.

یکشنبه 88 آذر 8 , ساعت 9:38 صبح

بسم الله الرحمن الرحیم 

« ولایت ، قـلبی تپـنده » 

براستی غدیر خم چه ارزشی را برای ما انسان ها، به عنوان امت اسلامی، به ارمغان آورده است که نسبت به همه آن وقایع و رخدادهای قبل از اسلام و بعد از بعثت پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) افضل می باشد؟

پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله وسلم) 23 سال کوشیدند ؛ آنچنان که به فرموده ی خودشان هیچ نبی ای به اندازه ی ایشان اذیت نشده است. (1) با وجود آن که حضرت زکریا را میان تنه ی خالی درخت گذاشتند و با درخت اره کردند، 950 سال نوح پیامبر را آزردند و خون به دلش کردند، حضرت موسی را از دیار خود بیرون نمودند، ابراهیم خلیل الرحمان را در آتش انداختند و . . . ؛ ولی پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) می فرماید هیچ کدام به اندازه ی من اذیت نشدند. مشقاتی که پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) تحمل کرده اند با تمامی انبیاء گذشته قابل مقایسه نیست. آنقدر پیامبر برای ابلاغ وحی زحمت می کشیدند که خداوند می فرماید: ؛ " طه ! ما قرآن را بر تو نازل نکردیم که خود را به زحمت بیفکنى‏!" ( 2) 

یعنی می فرماید چرا خودت را به مشقت می اندازی؟  تو تنها ابلاغ کن : " پیامبر وظیفه‏اى جز رسانیدن پیام [الهى‏] ندارد؛ [و مسؤول اعمال شما نیست‏]." ( 3) و بیش از این خودت را اذیت نکن.

با این وجود قرآن در حجة الوداع و در واقعه ی غدیر در مورد وصایت امام علی (علیه السلام) می فرماید : " اى پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است‏، کاملاً [به مردم‏] برسان‏! و اگر نکنى‏، رسالت او را انجام نداده‏اى‏! " (4) و(5)

از نظر قرآن کریم، تمامی زحمات پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) یک طرف و اعلام ولایت علی بن ابیطالب (علیه السلام)  یک طرف است. باید دو کفه ی ترازو را در نظر بگیریم، اگر بیست و سه سال خون دل خوردن های پیامبر، ابلاغ پیامبر، جهاد پیامبر، و عبادت پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) ؛ در یک کفه ی ترازو قرار بگیرد و اعلام مقام ولایت امیرالمومنین (علیه السلام) در کفه ی دیگر؛ به نص صریح قرآن این کفه بر همه ی آن کفه می چربد و بلکه با زبان بی زبانی، خداوند پیامبر را تهدید می کند که : اگر این رسالت را عملی نکردی، همه کارهای تو در واقع هیچ است.

حال ممکن است سوال شود پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) که دین را تبلیغ کردند؛ پس عبارت " فما بلغت رسالته " ( رسالت را انجام ندادی ) چیست؟ پاسخ آن است که اگر ولایت نباشد، رسالت لوث می شود. اگر امامت نباشد، قرآن تحریف معنوی می گردد. اگر امام از جانب خداوند در کنار کتاب الهی قرار نگیرد ، محتوای آن اجرا نمی شود. پس بالا ترین نعمتی که خدا قرار می دهد و بوسیله آن عمر را ثمر بخش می کند و تلاش را به نتیجه می رساند، قرار دادن هدایت گر الهی است.

اگر تحلیلی تاریخی انجام دهیم، خواهیم دید که قرآن کتابی است، مشتمل بر مجموعه مقرراتی به عنوان فرمان، دستور العمل، تز، باید ونباید، حرام و حلال ، که از طرف پرودگار نازل گردیده است. اما بهره دهی و ثمر دهی این دستور العمل ها، به دو شرط اساسی وابسته است:

  1. فهم دقیق دین خدا ونسخه الهی .
  2. اجرای دقیق این نسخه .  

عقل و نقل و تجربه ی تاریخی ثابت می کند که این دو شرط منهای نظارت و امامت ولی خدا ممکن نیست ؛ قانون خدا، کتاب خدا، حرام و حلال خدا و مکتب پرودگار، در صورتی در این عالم  سعادت، کمال و تعالی الهی ایجاد می کند که با مقام امامت و ولایت و نظارت ولی الله همراه باشد. ما تا زمانی که دین خدا رانفهمیده ایم چگونه می خواهیم از آن برخوردار شویم؟ فرض کنید که به پزشکی مراجعه کرده اید و ایمان دارید که پزشک درد شما را تشخیص داده است و نسخه ای که نوشته است، حساب شده می باشد. اما نمی توانید بفهمید که پزشک چه دستوری داده است. آیا اگر بر اساس فهم خود عمل کنید، نتیجه می گیرید؟

در اجرای دقیق نسخه الهی عوامل زیادی ایجاد مانع نماید؛ پس اگر ولی الله در کنار کتاب خدا قرار نگیرد، فهم دقیق کتاب خدا ممکن نخواهد بود.

همانگونه که خداوند برای ادامه حیات جسمانی ما، قلبی گذاشته است که خون را پمپاژ می کند تا مواد غذایی لازم را به همه ی سلولها برساند و اگر قلب از کار بایستد، بدن خواهد مرد، برای هدایت جامعه نیز قلبی قرار داده است. و او امام و " ولی الله " است. خوراک جان را امام به جامعه پمپاژ می کند. کسانی که امام را نمی پذیرند حتی اگر در بالاترین سطح از علم و دانش و صنعت و تکنولوژی قرار بگیرند از جان سالمی برخوردار نیستند.

ای بشر! اگر دل به امام و ولی خدا ندادی، مثل آن است که قلبت را برداشتی و قلب مصنوعی گذاشتی. قلب مصنوعی به اندازه خودش کارآیی دارد. . .

 « برگرفته از کتاب " نقش غدیر در کمال انسانها " ، نوشته : دکتر محمد اسدی گرمارودی،

 عید سعید غدیرخم ،

سالروز اکمال دین ، به اعلام وصایت امیر المومنین،

امام علی بن ابیطالب (علیه السلام)

را بر عموم مسلمین جهان ، بخصوص شما دوست گرامی تبریک و تهنیت می گوید.

 

 

 

 


چهارشنبه 88 آذر 4 , ساعت 1:54 عصر
رهبر عالیقدر حضرت آیت الله سید على خامنه اى فرزند مرحوم حجت الاسلام والمسلمین حاج سید جواد حسینى خامنه‌اى، در روز 24 تیرماه 1318 برابر با 28 صفر 1358 قمرى در مشهد مقدس چشم به دنیا گشود. ایشان دومین پسر خانواده هستند. زندگى سید جواد خامنه اى مانند بیشتر روحانیون و مدرسّان علوم دینى، بسیار ساده بود. همسر و فرزندانش نیز معناى عمیق قناعت و ساده زیستى را از او یاد گرفته بودند و با آن خو داشتند.
رهبر بزرگوار در ضمن بیان نخستین خاطره هاى زندگى خود از وضع و حال زندگى خانواده شان چنین مى گویند:
«پدرم روحانى معروفى بود، امّا خیلى پارسا و گوشه گیر... زندگى ما به سختى مى گذشت. من یادم هست شب هایى اتفاق مى افتاد که در منزل ما شام نبود! مادرم با زحمت براى ما شام تهیّه مى کرد و... آن شام هم نان و کشمش بود.»
امّا خانه اى را که خانواده سیّد جواد در آن زندگى مى کردند، رهبر انقلاب چنین توصیف مى کنند:
«منزل پدرى من که در آن متولد شده ام، تا چهارـ پنج سالگى من، یک خانه 60 ـ 70 مترى در محّله فقیر نشین مشهد بود که فقط یک اتاق داشت و یک زیر زمین تاریک و خفه اى! هنگامى که براى پدرم میهمان مى آمد (و معمولاً پدر بنا بر این که روحانى و محل مراجعه مردم بود، میهمان داشت) همه ما باید به زیر زمین مى رفتیم تا مهمان برود. بعد عدّه اى که به پدر ارادتى داشتند، زمین کوچکى را کنار این منزل خریده به آن اضافه کردند و ما داراى سه اتاق شدیم.»
رهبرانقلاب از دوران کودکى در خانواده اى فقیر امّا روحانى و روحانى پرور و پاک و صمیمی، اینگونه پرورش یافت و از چهار سالگى به همراه برادر بزرگش سید محمد به مکتب سپرده شد تا الفبا و قرآن را یاد بگیرند. سپس، دو برادر را در مدرسه تازه تأسیس اسلامى «دارالتعّلیم دیانتى» ثبت نام کردند و این دو دوران تحصیل ابتدایى را در آن مدرسه گذراندند.

در حوزه علمیه
ایشان از دوره دبیرستان، خواندن «جامع المقدمات» و صرف و نحو را آغاز کرده بود. سپس از مدرسه جدید وارد حوزه علمیه شد و نزد پدر و دیگر اساتید وقت ادبیات و مقدمات را خواند.
درباره انگیزه ورود به حوزه علمیه و انتخاب راه روحانیت مى گویند: «عامل و موجب اصلى در انتخاب این راه نورانى روحانیت پدرم بودند و مادرم نیز علاقه مند و مشوّق بودند».
ایشان کتب ادبى ار قبیل «جامع المقدمات»، «سیوطى»، «مغنى» را نزد مدرّسان مدرسه «سلیمان خان» و «نوّاب» خواند و پدرش نیز بر درس فرزندانش نظارت مى کرد. کتاب «معالم» را نیز در همان دوره خواند. سپس «شرایع الاسلام» و «شرح لمعه» را در محضر پدرش و مقدارى را نزد مرحوم «آقا میرزا مدرس یزدى» و رسائل و مکاسب را در حضور مرحوم حاج شیخ هاشم قزوینى و بقیه دروس سطح فقه و اصول را نزد پدرش خواند و دوره مقدمات و سطح را بطور کم سابقه و شگفت انگیزى در پنچ سال و نیم به اتمام رساند. پدرش مرحوم سید جواد در تمام این مراحل نقش مهّمى در پیشرفت این فرزند برومند داشت. رهبر بزرگوار انقلاب، در زمینه منطق و فلسفه، کتاب منظومه سبزوار را ابتدا از «مرحوم آیت الله میرزا جواد آقا تهرانى» و بعدها نزد مرحوم «شیخ رضا ایسى» خواندند.

 در حوزه علمیه نجف اشرف
آیت الله خامنه اى که از هیجده سالگى در مشهد درس خارج فقه و اصول را نزد مرجع بزرگ مرحوم آیت الله العظمى میلانى شروع کرده بودند. در سال 1336 به قصد زیارت عتبات عالیات، عازم نجف اشرف شدند و با مشاهده و شرکت در درسهاى خارج مجتهدان بزرگ حوزه نجف از جمله مرحوم سید محسن حکیم، سید محمود شاهرودى، میرزا باقر زنجانى، سید یحیى یزدى، و میرزا حسن بجنوردى، اوضاع درس و تدریس و تحقیق آن حوزه علمیه را پسندیدند و ایشان را از قصد خود آگاه ساختند. ولى پدر موافقت نکرد. پس از مدّتى ایشان به مشهد باز گشتند.

 در حوزه علمیه قم
آیت الله خامنه اى از سال 1337 تا 1343 در حوزه علمیه قم به تحصیلات عالى در فقه و اصول و فلسفه، مشغول شدند و از محضر بزرگان چون مرحوم آیت الله العظمى بروجردى، امام خمینى، شیخ مرتضى حائرى یزدى وعلـّامه طباطبائى استفاده کردند. در سال 1343، از مکاتباتى که رهبر انقلاب با پدرشان داشتند، متوجّه شدند که یک چشم پدر به علت «آب مروارید» نابینا شده است، بسیار غمگین شدند و بین ماندن در قم و ادامه تحصیل در حوزه عظیم آن و رفتن به مشهد و مواظبت از پدر در تردید ماندند. آیت الله خامنه اى به این نتیجـه رسیدند که به خاطر خدا از قــم به مشهد هجرت کنند واز پدرشان مواظبت نمایند. ایشان در این مـورد مى گویند:
«به مشهد رفتم و خداى متعال توفیقات زیادى به ما داد. به هر حال به دنبال کار و وظیفه خود رفتم. اگر بنده در زندگى توفیقى داشتم، اعتقادم این است که ناشى از همان بّرى «نیکى» است که به پدر، بلکه به پدر و مادر انجام داده ام». آیت الله خامنه اى بر سر این دو راهى، راه درست را انتخاب کردند. بعضى از اساتید و آشنایان افسوس مى خوردند که چرا ایشان به این زودى حوزه علمیه قم را ترک کردند، اگر مى ماندند در آینده چنین و چنان مى شدند!... امّا آینده نشان داد که انتخاب ایشان درست بوده و دست تقدیر الهى براى ایشان سر نوشتى دیگر و بهتر و والاتر از محاسبات آنان، رقم زده بود. آیا کسى تصّور مى کرد که در آن روز جوان عالم پراستعداد 25 ساله، که براى رضاى خداوند و خدمت به پدر و مادرش از قم به مشهد مى رفت، 25 سال بعد، به مقام والاى ولایت امر مسلمین خواهد رسید؟! ایشان در مشهد از ادامه درس دست برنداشتند و جز ایام تعطیل یا مبازره و زندان و مسافرت، به طور رسمى تحصیلات فقهى و اصول خود را تا سال 1347 در محضر اساتید بزرگ حوزه مشهد بویژه آیت الله میلانى ادامه دادند. همچنین ازسال 1343 که در مشهد ماندگار شدند در کنار تحصیل و مراقبت از پدر پیر و بیمار، به تدریس کتب فقه و اصول و معارف دینى به طلـّاب جوان و دانشجویان نیز مى پرداختند.

 مبارزات سیاسى
آیت الله خامنه اى به گفته خویش «از شاگردان فقهى، اصولى، سیاسى و انقلابى امام خمینى (ره) هستند» امـّا نخستین جرقـّه هاى سیاسى و مبارزاتى و دشمنى با طاغوت را مجاهد بزرگ و شهید راه اسلام شهید «سید مجتبى نوّاب صفوى» در ذهن ایشان زده است، هنگامیکه نوّاب صفوى با عدّه اى از فدائیان اسلام در سال 31 به مشهد رفته در مدرسه سلیمان خان، سخنرانى پر هیجان و بیدار کننده اى در موضوع احیاى اسلام و حاکمیت احکام الهى، و فریب و نیرنگ شاه و انگلیسى و دروغگویى آنان به ملـّت ایران، ایراد کردند. آیت الله خامنه اى آن روز از طـّلاب جوان مدرسه سلیمان خان بودند، به شدّت تحت تأثیر سخنان آتشین نوّاب واقع شدند. ایشان مى گویند: «همان وقت جرقه هاى انگیزش انقلاب اسلامى به وسیله نوّاب صفوى در من به وجود آمده و هیچ شکى ندارم که اولین آتش را مرحوم نوّاب در دل ما روشن کرد».

 همراه با نهضت امام خمینى (قدس سره)
آیت الله خامنه اى از سال 1341 که در قم حضورداشتند و حرکت انقلابى واعتراض آمیز امام خمینى علیه سیاستهاى ضد اسلامى و آمریکا پسند محمد رضا شاه پهلوى، آغاز شد، وارد میدان مبارزات سیاسى شدند و شانزده سال تمام با وجود فراز و نشیب هاى فراوان و شکنجه ها و تعبیدها و زندان ها مبارزه کردند و در این مسیر ازهیچ خطرى نترسیدند. نخستین بار در محرّم سال 1383 از سوى امام خمینى (قدس سره) مأموریت یافتند که پیام ایشان را به آیت الله میلانى و علماى خراسان در خصوص چگونگى برنامه هاى تبلیغاتى روحانیون در ماه محرّم و افشاگرى علیه سیاست هاى آمریکایى شاه و اوضاع ایران و حوادث قم، برسانند. ایشان این مأموریت را انجام دادند و خود نیز براى تبلیغ، عازم شهر بیرجند شدند و در راستاى پیام امام خمینى، به تبلیغ و افشاگرى علیه رژیم پهلوى و آمریکا پرداختند. بدین خاطر در 9 محرّم «12 خرداد 1342» دستگیر و یک شب بازداشت شدند و فرداى آن به شرط اینکه منبر نروند و تحت نظر باشند آزاد شدند. با پیش آمدن حادثه خونین 15خرداد، باز هم ایشان را از بیرجند به مشهد آورده، تحویل بازداشتگاه نظامى دادند و ده روز در آنجا با سخت ترین شرایط و شکنجه و آزارها زندانى شدند.

 دوّمین بازداشت
در بهمن 1342 - رمضان 1383- آیت الله خامنه اى با عدّه اى از دوستانشان براساس برنامه حساب شده اى به مقصد کرمان حرکت کردند. پس از دو ـ سه روز توقف در کرمان و سخنرانى و منبر و دیدار با علما و طلـّاب آن شهر، عازم زاهدان شدند. سخنرانى ها و افشاگرى هاى پرشور ایشان بویژه درایـّام ششم بهمن ـ سالگرد انتخابات و رفراندوم قلـّابى شاه ـ مورد استقبال مردم قرار گرفت. در روزپانزدهم رمضان که مصادف با میلاد امام حسن (ع) بود، صراحت و شجاعت و شور انقلابى ایشان در افشاگرى سیاستهاى شیطانى و آمریکایى رژیم پهلوى، به اوج رسید و ساواک شبانه ایشان را دستگیر و با هواپیما روانه تهران کرد. رهبر بزرگوار، حدود دو ماه ـ به صورت انفرادى ـ در زندان قزل قلعه زندانى شدند و انواع اهانت ها و شکنجه ها را تحمّل کردند.

 سوّمین و چهارمین بازداشت
کلاسهاى تفسیر و حدیث و اندیشه اسلامى ایشان در مشهد و تهران با استقبال کم نظیر جوانان پرشور و انقلابى مواجه شد. همین فعالیت ها سبب عصبانیت ساواک شد و ایشان را مورد تعقیب قرار دادند. بدین خاطر در سال 1345 در تهران مخفیانه زندگى مى کردند و یک سال بعد ـ 1346ـ دستگیر و محبوس شدند. همین فعالیّت هاى علمى و برگزارى جلسات و تدریس و روشنگرى عالمانه و مصلحانه بود که موجب شد آن بزرگوار بار دیگر توسط ساواک جهنّمى پهلوى در سال 1349 نیز دستگیر و زندانى گردند.

 پنجمین بازداشت
حضرت آیت الله خامنه اى «مد ظله» درباره پنجمین بازداشت خویش توسط ساواک مى نویسد:
«از سال 48 زمینه حرکت مسلحانه در ایران محسوس بود. حساسیّت و شدّت عمل دستگاههاى جارى رژیم پیشین نیز نسبت به من، که به قرائن دریافته بودند چنین جریانى نمى تواند با افرادى از قبیل من در ارتباط نباشد، افزایش یافت. سال 50 مجدّداً و براى پنجمین بار به زندان افتادم. برخوردهاى خشونت آمیز ساواک در زندان آشکارا نشان مى داد که دستگاه از پیوستن جریان هاى مبارزه مسلـّحانه به کانون هاى تفـّکر اسلامى به شدّت بیمناک است و نمى تواند بپذیرد که فعالیّـت هاى فکرى و تبلیغاتى من در مشهد و تهران از آن جریان ها بیگانه و به کنار است. پس از آزادى، دایره درسهاى عمومى تفسیر و کلاسهاى مخفى ایدئولوژى و... گسترش بیشترى پیدا کرد».

 بازداشت ششم
در بین سالهاى 1350ـ1353 درسهاى تفسیر و ایدئولوژى آیت الله خامنه اى در سه مسجد «کرامت» ، «امام حسن» و «میرزا جعفر» مشهد مقدس تشکیل مىشد و هزاران نفر ازمردم مشتاق بویژه جوانان آگاه و روشنفکر و طلـّاب انقلابى و معتقد را به این سه مرکز مى کشاند و با تفکّرات اصیل اسلامى آشنا مى ساخت. درس نهج البلاغـه ایشان از شور و حال دیگـرى برخوردار بود و در جزوه هاى پلى کپى شده تحت عنوان: «پرتوى از نهج البلاغه» تکثیر و دست به دست مى گشت. طلـّاب جوان و انقلابى که درس حقیقت و مبارزه را از محضر ایشان مى آموختند، با عزیمت به شهرهاى دور و نزدیکِ ایران، افکار مردم را با آن حقایق نورانى آشنا و زمینه را براى انقلاب بزرگ اسلامى آماده مى ساختند. این فعالیـّت ها موجب شد که در دى ماه 1353 ساواک بى رحمانه به خانه آیت الله خامنه اى در مشهد هجوم برده، ایشان را دستگیر و بسیارى از یادداشت ها و نوشته هایشان را ضبط کنند. این ششمین و سخت ترین بازداشت ایشان بود و تا پاییز 1354 در زندان کمیته مشترک شهربانى زندان بودند. در این مدت در سلولى با سخت ترین شرایط نگه داشته شدند. سختى هایى که ایشان در این بازداشت تحمّل کردند، به تعبیر خودشان «فقط براى آنان
که آن شرایط را دیده اند، قابل فهم است». پس از آزادى از زندان، به مشهد مقدس برگشتند و باز هم همان برنامه و تلاش هاى علمى و تحقیقى و انقلابى ادامه داشت. البته دیگر امکان تشکیل کلاسهاى سابق را به ایشان ندادند.

 تبعید
رژیم جنایتکار پهلوى در اواخر سال 1356، آیت الله خامنه اى را دستگیر و براى مدّت سه سال به ایرانشهر تبعید کرد. در اواسط سال 1357 با اوجگیرى مبارزات عموم مردم مسلمان و انقلابى ایران، ایشان از تبعیدگاه آزاد شده به مشهد مقدس بازگشتند و در صفوف مقدم مبارزات مردمى علیه رژیم سفـّاک پهلوى قرار گرفتند و پس از پانزده سال مبارزه مردانه و مجاهدت و مقاومت در راه خدا و تحمّل آن همه سختى و تلخى، ثمره شیرین قیام و مقاومت و مبارزه؛ یعنى پیروزى انقلاب کبیر اسلامى ایران و سقوط خفـّت بار حکومتِ سراسر ننگ و ظالمانه پهلوى، و برقرارى حاکمیت اسلام در این سرزمین را دیدند.

 در آستانه پیروزى
درآستانه پیروزى انقلاب اسلامى، پیش از بازگشت امام خمینى از پاریس به تهران، «شوراى انقلاب اسلامى» با شرکت افراد و شخصیت هاى مبارزى همچون شهید مطهرى، شهید بهشتى، هاشمى رفسنجانى و... از سوى امام خمینى در ایران تشکیل گردید، آیت الله خامنه اى نیز به فرمان امام بزرگوار به عضویت این شورا درآمد. پیام امام توسط شهید مطهرى «ره» به ایشان ابلاغ گردید و با دریافت پیام رهبر کبیر انقلاب، از مشهد به تهران آمدند.

 پس از پیروزى
آیت الله خامنه اى پس از پیروزى انقلاب اسلامى نیز همچنان پرشور و پرتلاش به فعالیّت هاى ارزشمند اسلامى و در جهت نزدیکتر شدن به اهداف انقلاب اسلامى پرداختند که همه در نوع خود و در زمان خود بى نظیر و بسیار مهّم بودند که در این مختصر فقط به ذکر رؤوس آنها مى پردازیم:
? پایه گذارى «حزب جمهورى اسلامى» با همکارى و همفکرى علماى مبارز و هم رزم خود: شهید بهشتى، شهید باهنر، هاشمى رفسنجانى و... دراسفند 1357.
? معاونت وزارت دفاع در سال 1358.
? سرپرستى سپاه پاسداران انقلاب اسلامى، 1358.
? امام جمعه تهران، 1358.
? نماینده امام خمینی«قدّس سرّه» در شوراى عالى دفاع ، 1359.
? نماینده مردم تهران در مجلس شوراى اسلامى، 1358.
? حضور فعّال و مخلصانه در لباس رزم در جبهه هاى دفاع مقدس، در سال 1359 با شروع جنگ تحمیلى عراق علیه ایران و تجاوز ارتش متجاوز صّدام به مرزهاى ایران؛ با تجهیزات و تحریکات قدرت هاى شیطانى و بزرگ ازجمله آمریکا و شوروى سابق.
? ترور نافرجام ایشان توسط منافقین در ششم تیرماه 1360 در مسجد ابوذر تهران.
? ریاست جمهورى؛ به دنبال شهادت محمد على رجایى دومّین رئیس جمهور ایران، آیت الله خامنه اى در مهر ماه 1360 با کسب بیش از شانزده میلیون رأى مردمى و حکم تنفیذ امام خمینى (قدس سره) به مقام ریاست جمهورى ایران اسلامى برگزیده شدند. همچنین از سال 1364 تا 1368 براى دوّمین بار به این مقام و مسؤولیت انتخاب شدند.
? ریاست شوراى انقلاب فرهنگ، 1360.
? ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام، 1366.
? ریاست شوراى بازنگرى قانون اساسى، 1368.
? رهبرى و ولایت امّت، که از سال 1368، روز چهاردهم خرداد پس از رحلت رهبر کبیرانقلاب امام خمینى (قدس سره) توسط مجلس خبرگان رهبرى به این مقام والا و مسؤولیت عظیم انتخاب شدند، و چه انتخاب مبارک و درستى بود که پس از رحلت امام راحل، با شایستگى تمام توانستند امّت مسلمان ایران، بلکه مسلمانان جهان را رهبرى نمایند

سه شنبه 88 آذر 3 , ساعت 10:54 صبح

هولوکاست از دو واژه یونانی "Holos" به معنی "همه" و "Kaustos" (در بعضی از متون به جای واژه Kaustos از واژه Kaiein استفاده شده است) به معنی سوزاندن و نابود کردن ترکیب یافته است. این واژه روی هم رفته به معنی همه سوزی است و در اصطلاح از آن به قربانی و یا قربانی بزرگ یاد می شود و به واقعه ای اطلاق می شود که در فاصله سالهای 1944 تا 1939 (در  جنگ جهانی دوم) قریب به 6 میلیون یهودی از سراسر اروپا جمع آوری و به اردوگاههای مرگ در آلمان و لهستان مانند اردوگاه " آشویتس : که مهمترین آنها بود ، فرستاده و در کوره ها سوزانده شدند . همچنین قتلهای دسته جمعی رده دومی هم وجود داشت که یهودی ها را وارد اتاقهای بزرگی میکردند که دوشهایی در سقف داشتند و پس از بستن درها ؛ از دوشها گازی به نام" زیلکون ب " خارج میشد و موجب خفگی همه میگردید.

در اواخر جنگ جهانی دوم صحنه های دلخراش بعضی از اردوگاه های اسرا، و اجساد روی هم انباشته شده که از بیماری تیفوس جان داده بودند، زمزمه های کوره های آدم سوزی را افزایش داد و صهیونیست ها با ابزار تبلیغاتی خود به طور گسترده روی این مسأله سرمایه گذاری کردند.‏ اما حقیقت امر چیز دیگری بود.

از نیمه دوم قرن 19 میلادی و چند سال بعد از پایان جنگ جهانی دوم، واژه «هولوکاست» در فرهنگ سیاسی، مفهوم و معنای ویژه ای یافته و تقریباً به یک اسم خاص بدل شده است. از آن هنگام به بعد، ماجرای کشتار 6 میلیون یهودی در جریان جنگ جهانی دوم از سوی نازی ها که یک داستان ساختگی است را «هولوکاست» می نامند. (واژه هولوکاست را در تمامی متون با حرف H بزرگ نشان میدهند)

در اوایل دهه 80 قرن نوزدهم، تعدادی از اعضای آژانس بین المللی صهیونیست ها، از جمله، «پی یر ویدال ناکه»، «سرژ ولز»، «فرانسوا براریدا» تحت سرپرستی «رنه ساموئل سپرات» خاخام معروف فرانسه، با استناد به داستان ساختگی کشتار 6 میلیون یهودی در جنگ جهانی دوم و به عنوان پیشگیری از فراموش شدن مظلومیت این قوم! پیش نویس قانونی را تهیه کرده و در ژوئیه سال 1990 میلادی در فرانسه به تصویب رساندند که براساس آن «هرگونه تردید در باره «هولوکاست»، اعم از تردید درباره کشتار -مورد ادعای- یهودیان در جنگ جهانی دوم، وجود اتاق های گاز و حتی کمترین تردید در رقم 6 میلیونی یهودیان کشته شده، جرم تلقی می شود! و هرکس در فرانسه از این قانون تخلف کرده و در سه موضوع یاد شده تردید کند به یک ماه تا یکسال زندان و پرداخت 2هزار تا 300هزار فرانک جریمه محکوم می شود.»

بعدها با فشار آمریکا، انگلیس، فرانسه و آژانس صهیونیستی، این قانون در سایر کشورهای اروپایی نیز به تصویب رسید. به طوری که امروزه هرگونه تردید درباره هولوکاست مورد ادعا و ابعاد و اجزاء آن در اروپا جرم تلقی می شود!

واژه هولوکاست هر ساله با فرارسیدن 27 ژانویه روز جهانی یادبود هولوکاست بطور گسترده تری در رسانه ها منعکس می شود و رژیم غاصب اسرائیل هر ساله با استفاده از تبلیغات مربوط به آن جهانیان را نسبت به ظلمی که به ادعای آنها در گذشته بر یهودیان روا داشته شده سرزنش می کند.

هولوکاست امروزه ابعاد پیچیده ای دارد شاید بتوان این پدیده سراسر اغراق و بزرگنمائی شده را قطعنامه وجدان آزرده اروپائیها برای تسلیم کردن سرزمین ملت فلسطین به ملتی که گمان می کنند بر آنها ستم کرده اند، می باشد.

صهیونیستها با به تصویر کشیدن اتاقهای دروغین گاز و کورههای آدم سوزی این نکته را به جهانیان القا کردند که ستمهای بسیاری براین قوم رفته ووجدان جهانیان باید برای جبران گناه و ظلمی که بر یهودیان اعمال کرده بیدارشود وخدمتی را به این مردم نماید تا از این پس این قوم به اصطلاح برگزیده خداوند دیگر در هیچ برهه از تاریخ مورد ظلم دیگران واقع نشود.

برای این منظور غرب به سرکردگی انگلیس و آمریکا دست به کار شد و نطفه فساد و غارت زمین را در فلسطین مظلوم کاشت و ملت فلسطین را در خاورمیانه طی حکمی محکوم کرد تا تاوان گناهی مشکوک را که به اصطلاح اروپائیان عامل ارتکاب آن بودند بپردازند. لذا امروز ما در سرزمین فلسطین شاهد این هستیم که این قوم به اصطلاح برگزیده و ستمدیده آنچه که مدعی هستند در طول تاریخ بر سر آنها آمده بر ملت فلسطین اعمال می کنند این امر میسر نگشته مگر اینکه غرب خود را محکوم و مدیون به گناهی می داند که باید ملتی دیگر در نقطه ای دیگراز جهان تاوان آن را جبران کند.


دوشنبه 88 آذر 2 , ساعت 1:26 عصر

 

بسیج در کلام مقام معظم رهبری

سالگرد تشکیل بسیج مستضعفان، یادآور خاطره پرشکوه مجاهداتی است که در دوران هشت ساله جنگ تحمیلی، زیباترین تابلوهای ایثار و فداکاری همراه با نجابت و فروتنی و توأم با شجاعت و رشادت را ترسیم کرده است. خاطره جوانمردان پاکدامن و غیوری که شیران روز و زاهدان شب بودند و صحنه نبرد با شیطان زر و زور را با عرصه جهاد با نفس اماره به هم آمیختند و جبهه جنگ را محراب عبادت ساختند. جوانانی که از لذات و هوسهای جوانی برای خدا گذشتند و پیرانی که محنت میدان جنگ را بر راحت پیرانه سر ترجیح دادند و مردانی که محبت زن و فرزند و یار و دیار را در قربانگاه عشق الهی فدا کردند؛ خاطره انسانهای بزرگ و کم ادعایی که کمر به دفاع از ارزشهای الهی بستند و از هیبت دروغین قدرتهایی که برای حفظ فرهنگ و ارزشهای جاهلی غرب به مصاف ارزشهای الهی آمده بودند، نهراسیدند. گرامیداشت هفته بسیج 2/9/68

- بسیج عظیم مردمی، یکی از نعمتهای بزرگ الهی است. خطبه نماز جمعه 1/9/81

- هر کس که در دل برای سرنوشت خود، سرنوشت این ملت و آینده ایران اسلامی ارزش قائل است آن کسی که برای استقلال و هویت ملت خود ارزشی قائل است، آن کسی که از تسلط قدرتهای بیگانه بیزار است، آن کسی که برایش آینده این کشور و این ملت و آینده دنیای اسلام یک هدف بزرگ محسوب می شود، آن کسی که از رنج های ملت فلسطین دلش خون است ... آن کسی که مایل است بیش از یک میلیارد مسلمان دنیا قدرت عجیبی را تشکیل بدهند که بشریت را به سمت کمال هدایت کنند و خودشان در قله کمال قرار بگیرند، آن کسی که این احساسات و این درکها را دارد و حاضر است در این راه قدمی بردارد او بسیجی است. از بیانات مقام معظم رهبری در اجتماع خانواده های مکرم شهدای اراک 24/8/79

- وجود بسیج باید ما را وادار کند به شکر الهی، نشاط جوانان بسیجی باید ما را وادار کند به شکر الهی... از بیانات مقام معظم رهبری در اجتماع بسیجیان 29/7/79

- بسیج یعنی حضور بهترین و بانشاط ترین و باایمان ترین نیروهای عظیم ملت در میدان هایی که برای منافع ملی، برای اهداف بالا، کشورشان به آنها نیاز دارد، همیشه بهترین و خالص ترین و شرافتمندترین و پرافتخارترین انسانها این خصوصیات را دارند. بسیج در یک کشور، معنایش آن زمره‌ای است که حاضرند این پرچم افتخار را بر دوش بکشند و برایش سرمایه گذاری کنند. از بیانات مقام معظم رهبری در جمع بسیجیان 29/7/79

- چرا در تبلیغات جهانی و رادیوها به بسیج اهانت می شود؟ بسیج را که در خور تشویق و تعظیم و تحسین است مورد اهانت و بی مهری قرار می‌دهند؟ چون نقش بسیج را در حفظ استقلال ملی، در حفظ غرور ملی در حفظ افتخارات ملی، در تأمین منافع ملی، و بالاخره از همه در اعلاء پرچم اسلام و نظام جمهوری اسلامی می‌دانند به جد با بسیج دشمنند، امّا دشمنی آنها فایده‌ای ندارد. از بیانات مقام معظم رهبری در اجتماع بزرگ بسیجیان 29/7/79

- انکار بسیج و بی احترامی به آن، یا نابخردانه است، یا خائنانه است. تا وقتی برای این کشور امنیت لازم است تا وقتی که این کشور و این ملت به امنیت احتیاج دارد. یعنی همیشه، چون همیشه احتیاج به امنیت هست، به نیروی بسیج به انگیزه بسیجی، به سازماندهی بسیجی و به عشق و ایمان بسیجی احتیاج است. از بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با گروه کثیری از سپاهیان و بسیجیان در مشهد 10/6/ 78

- بسیج یعنی نیروی کارآمد کشور برای همه میدانها. از بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با سپاهیان و بسیجیان 2/9/77

- ملتهایی که مردم در آن از نظر مسئولان آن کشور نقشی دارند، همه جا چیزی شبیه بسیج هست منتهی به این درخشندگی، به این فراگیری، به این زیبایی، به این فداکاری، من در جایی سراغ ندارم... از بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با سپاهیان و بسیجیان 2/9/77

- علت اینکه در کشور ما بسیج این طور درخشان شد و شکفت چه بود؟ ایمان عاشقانه، ایمان عمیق، ایمان توام با عواطف که از خصوصیات ملت ایران است، مثل بعضی از ملتهای دیگر، عواطف در این ملت جوشان است کلید بسیاری از مشکلات است. این ایمان با آن عواطف همراه شد و این رودخانه عظیم خودشان را به این دریای پهناور تبدیل کرد و مشکلات را در هر جایی که لازم بود از بین برد. از بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با سپاهیان و بسیجیان 2/9/77

- بسیج عبارت است از مجموعه‌ای که در آنها پاک ترین انسانها، فداکارترین و آماده به کارترین جوانان کشور، در راه اهداف عالی این ملت و برای کمال رساندن و به خوشبختی رساندن این کشور جمع شده اند. ... مجموعه‌ای که دشمن را بیمناک و دوستان را امیدوار و خاطرجمع می کند. از بیانات مقام معظم رهبری در جمع بسیجیان به مناسبت هفته بسیج 5/9/76

- بسیج یکی از برکات انقلاب و از پدیده های بسیار شگفت آور و مخصوص این انقلاب است. این هم یکی از آن چیزهایی است که امام بزرگوار ما با دید الهی خود، با حکمتی که خدای متعال به او ارزانی کرده بود، برای کشور و ملت و انقلاب ما به یادگار گذاشت. از بیانات مقام معظم رهبری در جمع بسیجیان 5/9/76

- بسیج در حقیقت مظهر یک وحدت مقدس میان افراد ملت است. از بیانات مقام معظم رهبری در جمع بسیجیان 5/9/76

- بسیج در واقع مظهر عشق و ایمان و آگاهی و مجاهدت و آمادگی کامل، برای سربلند کردن کشور و ملت است. از بیانات مقام معظم رهبری در جمع بسیجیان 5/9/76

- بسیج یک حرکت بی ریشه و سطحی و صرفاً ازروی احساسات نیست، بسیج یک حرکت منطقی و عمیق و اسلامی و منطبق بر نیازهای دنیای اسلام – و به طریق اولی – جامعه اسلامی است. قرآن کریم می فرماید: [ هو الذی ایدک بنصره و بالمؤمنین] ای پیامبر، خدای متعال تو را، هم به وسیله نصرت خودش و هم از طریق مؤمنین مؤید قرار داد و کمک کرد. این خیل عظیم مؤمنینی که در اینجا مورد اشاره آیه قران قرار گرفته اند، عبارت دیگری است از آنچه که امروز به نام بسیج در جامعه ما قرار دارد. از بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با فرماندهان نواحی و پایگاهها و گردانهای بسیج سراسر کشور 8/9/74

- عظیم ترین و ماندگارترین یادگار [ امام عزیز و عظیم القدر ما] همین بسیج مردمی است که در همه جا حضور دارد. از بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با فرماندهان و بسیجیان 27/8/71

- این کار خدا بود که بسیج ملت ایران بتواند در سخت ترین میدانها که همان میدان جنگ است چنان قدرتی از خود نشان بدهد که دیرباورترین افراد هم قبول کنند که ملت ایران دارای توانایی است.

- بسیج یعنی کل نیروهای مؤمن و حزب اللهی کشور ما این که امام گفتند «بسیج بیست میلیونی» یعنی این. از بیانات مقام معظم رهبری در پادگان امام حسن مجتبی (ع) 5/9/69

- اگر نبود آن همه تلاش و جهاد مخلصانه که شما رزمندگان نیروهای مسلح و بسیج مردمی در دوران جنگ هشت ساله نشان دادید و حقیقتاً اسلام را روسفید و امت رسول الله (صلی الله علیه و آله) را سربلند ساختید و اگر نبود خونهای مطهر و معطری که در راه خدا بر زمین ریخته شد؛ یقیناً امروز از نظام اسلامی اثری نبود و پرچم قرآن چنین سربلند نمی شد. پیام به خانواده های شهدا، مفقودان در آستانه هفته دفاع مقدس 23/6/68

- محور دفاع از انقلاب، همین آحاد عظیم میلیونی بسیج هستند. از بیانات مقام معظم رهبری در مراسم بیعت جمع کثیری از بسیجیان نمونه 6/4/68

- بسیجی یعنی دل باایمان، مغز متفکّر – دارای آمادگی برای همه میدانهایی که وظیفه این انسان را به آن میدانها فرا می خواند، این معنای بسیجی است. از بیانات مقام معظم رهبری در جشن بزرگ منتظران ظهور 3/9/78

- هرجا وظیفه‌ای باشد، انسان بسیجی در میدان آن وظیفه، حاضر است. از بیانات مقام معظم رهبری در جشن بزرگ منتظران ظهور 3/9/78

- بسیج به معنی حضور آمادگی در همان نقطه‌ای است که اسلام و قرآن و امام زمان (ارواحنا فداه) و این انقلاب مقدس به آن نیازمند است. لذا پیوند میان بسیجیان عزیز و حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه) مهدی موعود عزیز، یک پیوند ناگسستنی و همیشگی است. از بیانات مقام معظم رهبری در جشن بزرگ منتظران ظهور 3/9/ 78

- امروز هم، بسیجی برای کشور دل می سوزاند برای آبادانی کشور تلاش می کند، برای حفظ استقلال ملی، هرچه بتواند کار می کند و از جان خود هم می گذرد، امروز هم اگر احساس کند دشمن می خواهد از روزنه‌ای، چه اقتصادی و سیاسی و چه فرهنگی – به داخل کشور نفوذ کند در مقابل او می ایستد و با مشت به صورتش می کوبد. از بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با فرماندهان نواحی ... 8/9/74

- امام فرمودند «بسیج باید سازماندهی بشود، باید یکدیگر را بشناسند، باید آمادگی به وجود بیاورند و آن را حفظ کنند» امروز هم تکلیف بزرگ شما همین کارست. خیال نکنند که بسیج یک امر احساسی است. بسیج یک امر منطقی و فکری و ریشه دار و عمیق است و کسانی که در کار این حقیقت بزرگ شرکت دارند؛ همه آحاد ملتند، هر کسی که بسیجی است باید به بسیجی بودن خود افتخار کند. بسیجی بودن، مایه سرافرازی و سربلندی پیش پروردگار است. 8/9/74

- فرهنگ بسیجی، فرهنگ معنویت و شجاعت و غیرت و استقلال و آزادگی و اسیر خواستهای حقیر، نشدن است. 8/9/74

- هفته بسیج در حقیقت فرصت و بهانه‌ای برای زنده نگه داشتن ارزشها و روح بسیجی در آحاد ملت، مخصوصاً جوانان پرشور و مدافعان عاشق صادق است. ... همان طور که امام و پیشوای راحل عظیم الشأن ما فرمودند، من هم آرزو می کنم و از خدا می‌خواهم که با بسیجیان محشور باشم. بسیج یک افتخار و یک ارزش است. سعی کنید این روحیه بسیجی را برای کشور و انقلاب و اسلام حفظ کنید. از بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با نیروهای مقاومت بسیج 7/9/69

- شما بسیجی ها باید به گونه ای رفتار کنید که احترام و محبت مردم جلب شود. شما باید نمونه اخلاق و تواضع و مهربانی و رعایت مقررات باشید. آن کسی بسیجی تر است که مقررات را بیشتر رعایت می کند، به خاطر آنکه این فرد بیشتر از همه برای نظام دل می سوزاند و مقررات، لوازم قطعی اداره درست نظام است. از بیانات مقام معظم رهبری در مراسم بیعت جمع کثیری از بسیجیان نمونه 6/4/68

- سپاس و ستایش و تمجید و تحسین فراوان خود را بر جوانان بسیجی مؤمن در سرتاسر کشور، این دلهای پاک، این دلهای تپنده با عشق به خدا، با ایمان به حقیقت، با اخلاق و با صفا، نثار می کنم. از بیانات مقام معظم رهبری در اجتماع نیروهای شرکت کننده در مانور عظیم طریق القدس 3/2/76

- من به بسیجیان عزیز فعّال این کشور علوی و فاطمی، عرض می کنم؛ امیرالمؤمنین علیه الصّلاه والسلام را الگوی خودتان قرار دهید که بهترین و بزرگترین الگو برای بسیجیان مسلمان در همه عالم، علی ابن ابیطالب علیه السلام است. از بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با مدّاحان به مناسبت ولادت حضرت زهرا (س) 3/9/73

- روحیه بسیجی و معرفت بسیجی باید فراگیر شود تا این کشور بتواند بار سنگینی را که بر دوش دارد که همان بار هدایت الهی و سعادت انسانهاست - به سرمنزل برساند، لذا بسیج تمام شدنی نیست. از بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با فرماندهان بسیج 27/8/71



دوشنبه 88 آذر 2 , ساعت 9:35 صبح

 لرستان شناسی: 

                                                      قلعه فلک الافلاک . دوره ساسانیان

 دژ شاپور خواست :

شاپور دوم ساسانی این دژ را بنا نهاد و مقر حکومت اتابکان لر ـ عامه مردم لرستان به آن قلعه دوازده برجی می گویند این دژ را امروزه قلب لرستان می دانند .

  قلعه فلک الافلاک که در مرکز خرم آباد روی تپه ای قدیمی به همین نام بنا شده، در میان دیگر آثار باستانی شهر از شکوه و صلابت بیشتری برخوردار است و در واقع مظهر فرهنگ و تاریخ منطقه لرستان به شمار می رود.
    فلک الافلاک از شرق و جنوب غربی به رودخانه خرم آباد، از غرب به خیابان و محله دروازه برجی و از سمت شمال به خیابان فلک الافلاک محدود می شود. محوطه باستانی قلعه در حدود 120هزار مترمربع وسعت دارد و ارتفاع تپه با احتساب ارتفاع دیوارهای بنا، از سطح خیابان های مجاور حدود 40متر است. محدوده داخلی قلعه نیز در حال حاضر 5300مترمربع است.
     فلک الافلاک ، هشت برج و دو صحن دارد و فضای داخلی آن به چهار تالار نسبتاً بزرگ پیرامون دو حیاط و تعدادی تالار و اتاق تقسیم شده است. زیرقلعه، چشمه آب بزرگی جاری است که به چشمه گلسان شهرت دارد و از دامنه شمالی تپه باستانی سرچشمه می گیرد. درب ورودی بنا درسمت شمال و در بدنه برج شمال غربی تعبیه شده و راهروی ورودی حیاط دوم در گوشه جنوب شرقی حیاط اول از زیر یک طاق نمای رفیع می گذرد. طاق نمای دیگری معاذی این طاق نمادر گوشه شمال شرقی حیاط اول برپاست و چاه آب قلعه در محوطه پشت این طاق نما حفرشده است. این چاه، 40متر عمق دارد و بخش بزرگی از بدنه آن با برش صخره ها به چشمه گلسان راه یافته است. در گذشته آب موردنیاز دژ فلک الافلاک از این چاه تأمین می شد که اکنون نیز قابل بهره برداری است.
   از این قلعه در منابع تاریخی مکتوب با نامهای متفاوت «دژ شاپور خواست»، «سابرخاست»، «دزبر»، «قلعه خرماباد» و سرانجام «قلعه فلک الافلاک» یادشده است. نامگذاری اخیر از دوره قاجاریه روی این بنا مانده و می توان گفت مناسب ترین نامگذاری قلعه است.
   بنای نخستین فلک الافلاک ظاهراً مربوط به دوره ساسانی است؛ هرچند که برخی منابع، ساخت آن را به ز مان «شجاع الدین خورشید» سرسلسله اتابکان لر در قرن چهارم هجری نسبت می دهند. گفته مردم منطقه و مدارک تحقیقی، بر وجود بارویی دولایه و خشتی با دروازه برج پیرامون بنای کنونی دلالت دارد. این باروی گرداگرد بنا بیشتر به سمت غرب گسترش داشته و از بقایای برج های دوازدگانه آن، آثار دو برج در شمال غرب و جنوب شرق محوطه، اطراف قلعه قابل مشاهده است. در ساخت قلعه از مصالحی چون خشت، آجر، سنگ و ملات استفاده شده است.
     قلعه فلک الافلاک، پایداری و ماندگاری خود را در دوره های مختلف تاریخی، مرهون موقعیت ممتاز سوق الجیشی تپه فلک الافلاک در گلوگاه دره خرم آباد است. از این رو بنای قلعه، آثار و نشانه های زیادی از تحولات معماری دوره های گوناگون را با خود به همراه دارد. همچنین در بنای فلک الافلاک به راههای عبور و مرور شمال به جنوب و شرق به غرب توجه شده است در دوره های تابستانی به نوعی مرکز ثقل مسیرهای دسترسی غرب کشور به شمار می آمده است.
    قلعه فلک الافلاک پس از ثبت در فهرست آثار ملی کشور، موزه فلک الافلاک نام گرفته و شامل بخش های مردم شناسی، هنرهای سنتی و باستانی شناسی می شود. در تالار موزه مردم شناسی، عکس ها و ماکت های کوچک و بزرگ متعددی از شیوه ها و رسوم گوناگون زندگی مردان وزنان عشایر و روستایی در منطقه لرستان به نمایش گذاشته شده است. یکی از دیدنی های موزه مردم شناسیی سنگ قبرهای اهالی منطقه است که با دیگر نواحی ایران تفاوت بنیادی دارند. در این نواحی رسم بوده که بالای قبر، سنگی عمودی کار گذاشته و روی آن صحنه هایی از زندگی فردمتوفی را حجاری می کرده اند. به عنوان مثال اگر متوفی شکارچی بوده، روی سنگ قبر عمودی وی تصاویری از اسلحه، شکار و… حک می کردند.
    بخش قابل توجه دیگر موزه فلک الافلاک، تالار باستان شناسی است. در این قسمت، تعداد زیادی اشیای ارزشمند مفرغی، سفالی و سنگی متعلق به هزاره های پیش از میلاد به نمایش گذاشته شده است. این آثار طی سالهای اخیر از قاچاقچیان و حفاران غیرمجاز ضبط شده یا در پی حفاری و کاوش گروههای باستان شناسی به دست آمده و مجموع آنها بیانگر قدمت، دیرینگی و پیشرفت تمدن کهن منطقه لرستان است.
     ویژگی های تاریخی ومعماری قلعه فلک الافلاک آن را در میان یادگارهای تاریخی غرب کشور متمایز ساخته و به آن شکوه و جذابیت خاصی بخشیده است. همچنین آن حوزه جغرافیایی بخش زیادی از حیثیت و اعتبار معنوی و تاریخی خود را مدیون وجود فلک الافلاک است. هرچند این دژ تاریخی در طول تاریخ تحولات بسیاری را به چشم دیده و در برابر آسیب ها پایداری کرده ولی در چند دهه اخیر مسائل و مشکلات فراوانی برآن عارض گردیده است. از جمله آنها می توان به حضور نهادهای غیرمسؤول در حریم قلعه اشاره کرد که در مقوله مدیریت قلعه و جذب گردشگران موجب چالش های اساسی را به وجود آورده و لطمات جبران ناپذیری بدان وارد کرده است. با این حال در یکی دوسال گذشته با یک اجماع کلی تصمیم گرفته شده که با رفع مشکلات حاشیه ای، شکوه و جلال گذشته فلک الافلاک بازیابی شود؛ به گونه ای که اعتبار فرهنگی منطقه تجدید گردد.

 

نقش قوم لر در سقوط عباسیان :

آنچه میخوانید قسمتی از ترجمه(زندگینامه) سلیمانشاه حاکم کردستان است ، که به قلم علامه محمد قزوینی به کتاب «تاریخ جهانگشای جوینی» افزوده شده است. در این متن از اختلافات میان سلیمانشاه و اتابکان لر – آل خورشید- صحبت به میان آمده است. قدرتنمایی اتابک لر و جنگهای مداوم وی با همسایه شمالی ، خلیفه را به جانبداری از سلیمانشاه کشاند، خلیل بدر بعد از سالها لشکرکشی و تصرفات متعدد در قلمرو سلیمانشاه در برابر سپاه مشترک خلیفه و سلیمانشاه شکست خورد و کشته شد و این نقطه عطفی بود در کینه ورزی لرها و عباسیان که از همان اغاز حکومت آل خورشید وجود داشت.

همین اختلاف موجب همکاری و همراهی کامل لرها – کوچک - با هلاکو شد تا آنجا که هلاکو به در خواست اتابک لر که یکی از تقاضاهایش از خلیفه – در عوض دست کشیدن از لشکرکشی به بغداد - تسلیم همین سلیمانشاه بود که حالا یکی از سه شخصیت اول کشور اسلامی شده بود و لرها در اندیشه انتقام از او و بازپس گیری قلمرو خود بودند. به بغداد لشکرکشی کرد .

متن زیر را قزوینی از منابع دست اول گرد آورده وتنظیم کرده است، البته خالی از اشکال نیست و نکات متعددی از آن نیاز به بحث و دقت دارد، که در حوصله یک مطلب اینترنتی نمی گنجد، و انشاء الله در فرصتی دیگر به این مهم پرداخته میشود.

«خواهری از آن سلیمانشاه موسوم به ملکه خاتون در حباله نکاح عزالدین گرشاسف بن نورالدین محمد ابن ابی بکر بن محمد ابن خورشید از ملوک لر کوچک بود و عزالدین گرشاسف را از وی سه پسر بود: شجاع الدین خورشید و سیف الدین رستم و نورالدین محمد ، پس از چندی سلطنت عزالدین مذکور ، یکی از بنی اعمام  او ، موسوم به حسام الدین خلیل ابن بدر بن شجاع الدین خورشید ابن ابی بکر بن محمد خورشید ، که از هواخواهان دولت مغول بود بر او خروج نموده ملک را به تغلب از دست وی بیرون برد و پس از یکسال خود او را نیز به غدر بکشت ، زوجه عزالدین گرشاسف ملکه خاتون سابق الذکر پس از قتل شوهر سه پسر خود را که هنوز در سن طفولیت بودند و اسامی ایشان در فوق مذکور شد پنهان به نزد برادر خود سلیمانشاه صاحب الترجمه فرستاد و بدین سبب میانه حسام الدین خلیل بن بدر و سلیمانشاه خصومت قایم شد تا بمرتبه که در یکماه سی و یکبار با یکدیگر جنگ کردند و عاقبت انهزام بر سلیمانشاه افتاد و قلعه بهار و بعضی از ولایت کردستان بتصرف لران درآمد، بعد از مدتی باز سلیمانشاه لشکری عظیم فراهم کرد و در موضعی موسوم به دهلیز با حسام الدین خلیل مصاف داده او را بشکست و بازگشت ، حسام الدین خلیل به انتقام از عقب او برفت و برادر سلیمانشاه عمر بیک را با جمعی اقربا بکشت و در میان شان محاربت رفت ، تا بعد از چند سال سلیمانشاه بمدد دارالخلافه با شصت هزار مرد بجنگ او آمد، حسام الدین خلیل با سه هزار سوار و نه هزار پیاده از اتباع خود و از مغول در صحرای شاپور خواست با سلیمانشاه محاربه نمود ، در اول شکست بر سلیمانشاه افتاد اما از پای نجنبید و پای بیا فشرد تا لشکر معاودت کردند و بمحاربه باز ایستادند حسام الدین خلیل بطلاق سوگند خورده بود که از آن جنگ روی نگرداند یا مظفر ویا کشته شود عاقبت شکست بر حسام الدین خلیل افتاد قریب هزار و ششصد نفر از لشکر وی از مسلمان و مغول کشته شدندو حسام الدین خلیل را بگرفتند و سرش را پیش سلیمانشاه بردند و جثه اش را بسوختند سلیمانشاه گفت اگر او را زنده پیش من آوردندی او را بجان امان دادمی هما نا چنین میبایست و این رباعی انشا کرد:

بیچاره خلیل بدر حیران گشته
تخم هوس بهار در جان کشته

دیو هوسش ملک سلیمان میجست

شد در کف دیوان سلیمان کشته

تاریخ  وقوع این محاربه اخیر بتصریح ابن ابی الخدید 2:370 که خود معاصر این و قایع بوده و نیز بروایت صاحب الحوادث الجامعه ص 268 در سنه 643 بوده است ، و بروایت تاریخ گزیده 553 و شرفنامه بدلیسی 1:40 و جهان آرای قاضی احمد غفاری نسخه لندن ورق 138در سنه 640

با وجود آنکه موطن اصلی سلیمانشاه صاحب ترجمه چنانکه سابقا بوضوح پیوست در حدود کردستان بوده معلوم نیست بعدها در نتیجه چه وقایعی و در چه تاریخی به دربار خلفاء اتصال یافته و اقامتگاه خود را در بغداد گزیده بوده است، همین قدر میبینیم که تقریبا در مدت بیست ساله اخیر عمر او الی مقتل او در واقعه هایله بغداد نام او در عموم کتب تواریخ دائما در ردیف اعاظم امراء بغداد برده میشود، و بالاخره در اواخر عهد مستعصم پس از وفات اقبال شرابی و دواتدار کبیر چنانکه سابق نیز بدان اشاره شد صاحب ترجمه یکی از بزرگترین ارکان دولت و با مجاهد الدین ایبک معروف به دواتدار صغیر و موید الدین محمد بن العلقمی وزیر سه شخص اول مملکت محسوب میشدند .

و بهمین مناسبت بوده که هلاکو پس از تصمیم قطعی بسخیر بغداد از جمله مطالبی که از همان ابتداء امر دائما در جمیع مذاکرات و مراسلات خود  با مستعصم که بتوسط ارسال رسل و تردد سفرا انجام میگرفته بجد تمام از او تقاضا می نموده یکی فرستان همین سه نفر مزبور یعنی سلیماشاه و دواتدار کوچک و وزیربوده از بغداد بهحضور او، و خلیفه هر بار از قبول این تقاضا سر باز میزد و به انواع معاذیر متمسک میشد، تا آنکه بالاخره در هنگام اشتداد محاصره بغداد و ظهور امارات غلبه مغول و خروج وزیر با جمعی دیگر از اعیان هلاکو پادشاه مزبور سه نفر از ارکان دولت خلیفه را که واسطه ابلاغ مذاکرات در بین بوده اند  یعنی ابن الجوزی و ابن درنوس و فخرالدین صاحب دیوان  را بطلب سلیمانشاه و دواتدار کوچک بشهر فرستاد و جهت تسکین خاطر و استظهار ایشان را یرلیغ و پاییزه داد، ایشان خواهی نخواهی در روز پنجشنبه غره صفر سنه 656 ازبغداد برون آمدند و باز هر دو را به شهر فرستاد تا متعلقات و مردم خود را به بهانه اینکه بچریک مصر و شام خواهند رفت بیرون آوردند، و فی الفور بدون فوت وقت در همان روز یعنی روز جمعه دوم صفر آن هر دو امیر مذکور را با جمیع اتباع و متعلقان و لشکر و حشم ایشان بقتل آورد، سلیماشاه را با هفتصد کس از اقارب دست بسته بحضور هلاکو آوردند و سخن پرسیدند هلاکو گفت چون تو اختر شناس و منجم بودی و بر احوال سعود و نحوس ملک واقف چگونه روز بد خود را ندیدی و مخدوم خود را پند ندادی تا از راه صلح بخدمت ما مبادرت نمودی، سلیمانشاه گفت خلیفه مستبد و بی سعادت بود پند نیکخواهان نمیشنید، فرمان شد تا او را با تمامت اتباع و اشیاع شهید کردند، سر سلیمانشاه و دواتدار را بموصل فرستادند بنزد بدرالدین لولو، بدرالدین با سلیمانشاه دوست بود بگریست لکن از بیم جان سر ایشان بر دار کرد .

پس از آنکه حسام الدین خلیل بن بدر پادشاه لر کوچک چنانکه سابق اشاره بدان نمودیم در جنگ با سلیمانشاه در سنه 643 کشته شد پادشاههی لر کوچک با برادرش بدر الدین مسعود بن بدر افتاد و او بحضرت منکوقاآن رفت و عرضه داشت که جهت آنکه بنده هواخواه این دولتخانه ام از دارالخلافه مدد خصم میدادند و بمدد لشکر التماس نمود، او را در خدمت هلاکو بایران فرستادند، بوقت استخلاص بغداد از هلاکو در خواست تا سلیمانشاه را بدو دهند، هلاکو گفت این سخن بزرگست آنرا خدای داند، چون بغداد مسخر شد و سلیمانشاه کشته بدرالدین مسعود درخواست کرد تا خانهای سلیمانشاه بدو دادند و او آن جماعت را به لرستان برد و رعایت کرد تا چون بغداد باز آبادان شد ایشانرا مخیر گردانید که هرکه را هوای بغدا است اجازت است و هرکه را اینجا اقامت میکند او را با اقربای خود نکاح کنم بعضی برفتند و بعضی آنجا بماندند و در نکاح پسران و خویشان او آمدند و ایشانرا فرزندان آمد،» .


دوشنبه 88 آذر 2 , ساعت 9:35 صبح

راهکارهای ارتباطات مؤثر

ارتباط مؤثر رابطه ای است کلامی و غیرکلامی بین دو یا چندنفر که در طی آن، افراد می توانند عقاید، خواسته ها، نیازها و هیجانات خود را بیان نموده و به نوعی احساس رضایت دست یابند.

اثرات برقراری ارتباط مؤثر با دیگران :
1 – تقویت اعتماد به نفس
2 – درک متقابل
3 – رضایت خاطر
4 – احساس سودمندی
5 – تقویت رشد اجتماعی، روحی، روانی و عاطفی
6 – تأمین بخشی از نیازهای اساسی انسان
7 – انتقال صریح پیام به دیگران

راهکارها و نکات مهم روانشناختی در ارتباط مؤثر:
1- افراد با هم تفاوت دارند: با همه افراد نمی تواند به یک گونه حرف زد یا ارتباط برقرار کرد مهمترین گام، مخاطب شناسی است؛ یعنی شناخت ویژگی های شخصیتی دیگران و رفتار کردن متناسب با آن.

2 – روحیه هر فردی در رفتار او تأثیر گذار است : افراد در وضعیت های روحی متفاوت، رفتارهای مختلفی دارند.
مثلاً آیا وقتی خسته هستیم سؤال طرف مقابل را همان گونه پاسخ می دهیم که شاد و با نشاط هستم؟
بنابراین بهتر است مخاطب ما در وضعیت روحی خوبی قرار گیرد تا ارتباط مؤثر برقرار شود.
بیاد داشته باشیم هر کس با احترام وارد شود یقیناً با مهر خارج خواهد شد.

3 – نگرش و دنیای هر فرد متفاوت است :
برخورد غیرمنطقی وجود ندارد! هر کس براساس منطق خود رفتار می کند، چون هر کس دنیا را از دید خود درک می کند؛ بنابراین بهتر است با افراد متفاوت برخوردهای متفاوت داشته باشیم. برای برقراری ارتباط مؤثر با دنیا و نگرش دیگران مقابله نکنیم بلکه نخست دنیای آنها را بپذیریم، به دنیا آنها پا بگذاریم و بعد او را به دنیای خود دعوت کنیم، به تعبیرشهید باهنر «از آنجایی شروع کنیم که او دوست دارد و به آنجایی ختم کنیم که خود دوست داریم».

4 – آدم ها را دوست داشته باشیم :
ما با کسانی که دوستشان داریم راحت تر به نتیجه می رسیم بنابراین برای برقراری ارتباط مؤثر لازم است به اصول دیگران احترام بگذاریم حتی اگر آنها را قبول نداریم، با این کار محبت و دوست داشتن خود را به آنها نشان می دهیم.

5 – باور اینکه هم من خوبم هم شما خوبید :
توماس هریس در کتاب «وضعیت آخر» چها روضعیت را در ارتباط فرد با دیگران مطرح می کند، از جمله :
من خوبم تو خوب نیستی.
باور این وضعیت موجب احساس مقابله ، تلافی و دعوا می شود و مانع ارتباط است.
من خوب نیستم ، تو خوب هستی.
باور این وضعیت موجب احساس حقارت و کوچکی شده و مانع ارتباط است.
من خوبم، شما هم خوبید
تنها باور این وضعیت است که می تواند موجب برقراری ارتباط مؤثر با دیگران شود.

6- کوشش غیرمستقیم مؤثر است :
برای مثال در جلسه ای برگه هایی که پشت آنها پیام هایی مفید و هدفمند نوشته شده بود به عنوان کاغذ یادداشت بین اعضاء توزیع شد، با وجود اینکه به افراد توصیه ای برای خواندن مطالب نشده بود، اما همه اعضای جلسه پیام ها را خوانده بودند!

7- مقاومت دیگران را درک کنیم:
اگر ضمن تلاش، برای ارتباط با فرد مقابل، او از خود مقاومت نشان داد و عباراتی از این قبیل به کاربرد: تو مرا درک نمی کنی، به او بگوییم «من احساس شما را می فهمم، اگر دوست داری درباره اش صحبت کنیم».
8- همیشه «برد، برد» بیافرینیم:
اگر بپذیریم همه انسانها در حال تغییر و تحول اند، می بینیم برای برقراری ارتباط مؤثر بهتر است قصد و نیت هایمان را خیر کرده و به سویی حرکت کنیم که دو طرف برنده باشند. برای رسیدن به این هدف باید مدام از خود بپرسیم که در این ارتباط، من برای او چه فایده ای دارم. یا چرا بایستی دیگران برای من کاری را انجام دهند!؟
پاسخ به این سؤال می تواند ارتباط ما را با دیگران موثر نماید. همیشه در برقراری ارتباط با دیگران به روشی عمل کنیم که دو سر برنده باشیم، هیچ بازنده ای نداشته باشیم، برد، برد بیافرینیم.

9-شخصیت افراد را از رفتارشان جدا کنم:
اگر رفتار طرف مقابل برای ما قابل قبول نبود برای برقراری ارتباط مؤثر بهتر است فقط همان رفتار ناپسند او را زیر سؤال ببریم نه کل شخصیت او را ، به کسی که خطایی کرده نگوییم تو تنبل، کودن، بی عرضه و ... هستی، چرا که این عمل ما را از برقراری ارتباط جهت انتقال پایم اصلی بازمی دارد.

10 – خوب گوش دهیم :
در برقراری ارتباط موثر با دیگران خوب گوش کردن (گوش دادن فعال) به حرفهای طرف مقابل علاوه بر یک مهارت، یک هنر است وقتی کسی با ما حرف می زند باید سعی کنیم در چشمهایش نگاه کنیم و احساسات بیان شده او را درک کرده و با حرکت چشم، ابرو و ... به او نشان دهیم که مشتاقانه به سخنان او گوش می دهیم، از ارائه راه حل، نصیحت، قضاوت کردن و دستور دادن اکیداً بپرهیزیم چون اینها همه جزء سدها و موانع ارتباطی به شمار می آیند.

11 – دیگران را بدون قید و شرط بپذیریم :
دیگران را همان گونه که هستند بپذیریم و سعی نکنیم آنها را در قالب انتظار و خواسته خود شکل دهیم.

12 – ارتباط خود را با کلمه «من» شروع کنیم:
اگر در ارتباط با دیگران مسأله ای پیش آمده ابتدا مشخص کنیم چه کسی بیش از دیگران ناراحت شده و آن گاه پیام را با کمله «من» و بدون مقصر دانستن یا سرزنش دیگران بیان کنیم، مثلاً : « من امروز خسته ام، لطفاً صدای ضبط صوت را کم کنید».

13 – روشن، کوتاه و گزیده سخن بگوییم:
عموماً پرحرفی و زیاد سخن گفتن نه تنها به ارتباط بهتر کمتر نمی کند بلکه مانع از ارتباط هم می شود.
به فرمایش امام علی علیه السلام : «خیر الکلام ما قل و مادلّ» بهترین کلام سخن کوتاه و گزیده است.

14 – نیازهای دیگران را در حد ممکن برآورده کنیم : برای برقراری ارتباط بهتر با دیگران متوجه نیازهای اساسی زیستی، روانی، عاطفی و اجتماعی اطرافیان خود باشیم و با برآورده کردن نیازهای آنها در حد توان خود به سوی برقراری ارتباط بهتر با آنها گام برداریم.
«کونو دعاه الناس بغیر السنتکم کونو دعاه الناس باعمالکم» )حضرت محمد(ص)

15 – صحبت با دیگران را خوب شروع کنیم: سلام و احوالپرسی و مقدمه چینی در آغاز صحبت با دیگران می تواند ما را در برقراری ارتباط بهتر کمک کند.
16 – مقدمه چینی زیاد و حاشیه پردازی مانع ارتباط است.
17 – اگر بتوانیم احساسات و هیجانات خود را کنترل کنیم ، در ایجاد ارتباط با دیگران موفق تر خواهیم بود.
18 – در برقراری ارتباط با دیگران موقعیت زمانی و مکانی را مدنظر داشته باشیم.
19 – از تن صدای مناسب استفاده کنیم: مثلاً صدای بالا نشانه عصبانیت و هیجان است و تن صدای پایین غمگینی را نشان می دهد.
20 – از آهنگ صدای مناسب استفاده کنیم : بدانیم در کجا صحبت خود را بالابرده، کی پایین بیاوریم و کجا کش دار صحبت کنیم.
21 – از تماس چشمی مناسب استفاده کنیم : در زمان صحبت به صورت مخاطب خود نگاه کنیم چرا که تماس چشمی یک تماس مستمر است ولی به او خیره نشویم و به مردمک چشم او نگاه نکنیم، چرا که از ما می برد.
22 – از حالات چهره مناسب استفاده کنیم: متناسب با صحبتی که می کنیم بتوانیم تأثر و یا خوشحالی را در چهره خود نشان دهیم.


دوشنبه 88 آذر 2 , ساعت 9:35 صبح

 

استان لرستان

یکی از استان های غربی کشور است که از سمت شمال با استان های همدان و مرکزی، از شرق با اصفهان، از جنوب با خوزستان و از غرب با کرمانشاه و ایلام همسایه است. بر اساس تقسیمات کشوری؛ در سال 1381 استان لرستان با مساحت 280640 کیلومتر مربع، دارای 9 شهرستان با نام های الیگودرز، بروجرد، خرم آباد، دلفان، دورود، کوهدشت، ازنا، پل دختر و سلسله می باشد.


 

نقشه تقسیمات استان لرستان؛ عکس از سازمان نقشه برداری کشور
نقشه تقسیمات استان لرستان؛ عکس از سازمان نقشه برداری کشور 

بنا به عقیده بسیاری از باستان شناسان، لرستان از چهل هزار سال پیش به وسیله اقوامی که به علت نداشتن خط، هویت آنها ناشناخته مانده، سکونت گاه بوده است. در این عهد، انسان پیش از تاریخ، در شکاف ها، غارها یا پناهگاه های سنگی زندگی کرده و از طریق شکار و جمع آوری دانه های وحشی امرار معاش می کرد. به طور کلی بازمانده های فرهنگی جوامع پیش از تاریخ لرستان؛ بیانگر آن است که این جوامع به تدریج مراحل تکامل فرهنگی از جمله دوره پارینه سنگی، میان سنگی، نوسنگی و شهر نشینی را پشت سر گذاشته اند. بدین ترتیب لرستان از نظر باستان شناسی یکی از مراکز مهم است؛ زیرا از جمله معدود سرزمین هایی است که انسان برای اولین بار به اهلی کردن حیوانات و نباتات پرداخته، یا به عبارت دیگر زندگی ده نشینی و کشاورزی را که لازمه پیدایش تمدن است، آغاز کرده است.

لرستان پیش از تاریخ

در هزاره سوم پیش از میلاد، اقوام دشت بین النهرین (بابلیان-سومریان) وارد مرحله تاریخی شدند و بر اثر متونی که درباره تاریخ مملکت خود و همسایگانش باقی گذاشته اند تا اندازه ای به روشن شدن زوایای تاریخ مملکت خود و همسایگان ایران کمک نمودند. در این متون به اقوامی اشاره شده که در شرق بین النهرین یعنی سرزمین ایران ساکن بودند. این اقوام از جنوب به شمال عبارت بودند از: عیلامیان و کاسی ها که در بخشهایی از لرستان سکونت داشته اند. بنابراین این دو قوم قدیمی ترین ساکنین لرستان به شمار می آیند که نام آنها در متون تاریخی ثبت گردیده است.
لرستان در دوره عیلامیان

نخستین قومی که بر لرستان حاکمیت داشته است، عیلامیان بوده اند. آنها از نژاد بومی ایران (آسیانیک) بوده که از چگونگی تشکیل جوامع و ابتدای تاریخ ایشان اطلاع درستی در دست نیست. ولی مسلم آن است که از اوایل هزاره چهارم و پیش از ورود اقوام آریایی به ایران موفق به ایجاد دولتی در بخشهایی از سرزمین ایران شده اند. دولت عیلام شامل خوزستان، لرستان امروزی، پشتکوه و کوه های بختیاری بوده است. بابلی ها این سرزمین را "الام" یا "الامتو" یعنی کوهستان و شاید کشور طلوع خورشید می نامیدند. شهر های عمده آن عبارت بودند از: شوش، اهواز، ماداکتو (سیمره–دره شهر) و خایدالو که در جای خرم آباد امروزی بوده است. بنا به گفته "والترهینتس"؛ شهر خرم آباد در عهد عیلامیان گویا پایتخت سلسله ای بنام سیماشکی بوده است. عیلامی ها در مدت چند هزار سال هویت خود را در برابر اقوامی نیرومند چون سومری ها، آکدی ها، بابلی ها و آشوری ها همچنان حفظ کردند و عاقبت به جهت اختلاف های داخلی و جنگ های خانگی از دشمن خود آشور شکست خوردند (654 ق.م) و از صفحه روزگار به عنوان دولتی مستقل بر افتادند.

لرستان در دوره کاسی ها

قوم دیگری که همزمان و به موازات عیلامی ها بر بخش هایی از لرستان تسلط داشته، کاسیها هستند. در مورد ریشه نژادی این قوم که گویا در مناطق شمالی و غرب لرستان اقامت داشته اند، اختلاف نظر وجود دارد. عده ای از محققان و باستان شناسان آنها را بومیان نخستین لرستان دانسته و تعداد زیادی آنان را شعبه ای از قوم آریایی پنداشته که پیش از دیگر اقوام آریایی ماد و پارس به ایران مهاجرت کردند و پس از مدتی اقامت در کوه های قفقاز و سواحل دریای خزر سر انجام به سلسله جبال زاگرس پناه برده و در کوه های لرستان اقامت گزیده و پس از آمیزش با بومیان محلی، بانی تمدن تازه و درخشان شده اند. به هر حال علی رغم اظهاراتی که درباره ریشه نژادی این قوم بیان شده آنان در زمان خود جزء متمدن ترین ملل بوده اند. کاسی ها چیره دستی فوق العاده ای در ساختن مصنوعات مفرغی به دست آوردند. آنان مهمترین قبایل کوهستانی زاگرس شمرده می شدند و پیشه دامداری داشته و با زبانی که با عیلامی قرابت داشت سخن می گفتند. آنان سوارکارانی دلیر و جنگجو بودند و بارها با همسایگان خود از جمله عیلامی ها و بابلی ها در افتادند. آنها حتی توانستند دولت بابل را سرنگون ساخته و مدت شش قرن بر آن سرزمین حکمرانی نمایند. حکومت کاسی ها بر بابل در نتیجه شکست از عیلامی ها به پایان رسید. آنها پس از شکست از عیلامی ها به سرزمین کوهستانی خود یعنی لرستان بازگشتند.
لرستان در دوران هخامنشیان

کاسی ها در دوران حکومت های ماد و هخامنشی همچنان استقلال و اقتدار خویش را حفظ نموده و شاهان هخامنشی که می خواستند جهت لشگرکشی به سایر نقاط سپاهی را از قلمرو آنها عبور دهند مجبور بودند به روسای این قوم باج بپردازند. اسکندر مقدونی هم در هجوم به ایران چون این طایفه را مطیع نمی دید، با قوایی عظیم آنان را محاصره و پس از چهل روز وادار به تسلیم کرد. ولی پس از مرگ اسکندر دوباره آزادی خود را باز یافتند.
بطور کلی راجع به نفوذ و فرمانروایی مادها و هخامنشیان در لرستان اطلاع زیادی در دست نیست ولی سکه هایی از سلوکیه ها و آثار قلعه ها و قبور و تپه ها و چند معبد مهر پرستی از دوره اشکانیان به جا مانده که شاخص آنها سکه هایی به دست آمده از این آثار است. از آن جمله می توان به غار کوگو  (Kogo) و قبور اشکانی در دهکده چمشک  (Chameshk) و ستون سر ستون های سنگی از دهستان تشکن (Teshken) واقع در بخش چگنی اشاره نمود.
لرستان در دوره ساسانیان

لرستان در دوره ساسانیان، از لحاظ تقسیمات کشوری جزو سرزمین "پهله" یا "پهلو" محسوب می شد، یعنی سرزمینی که بعدها توسط اعراب، جبال خوانده شد. سرزمین پهله خود به نواحی کوچکتری تقسیم می گردید. چنانکه لرستان و منطقه غربی آن یعنی پشتکوه (ایلام) را به ترتیب  "مهرگان کدک" و ماسبذان نامیده می شد. این دو نام تا قرون نخستین اسلامی همچنان به این نواحی اطلاق می شد و با تغییر در اعراب آنها؛ مهر جانقذق و ماسبذان خوانده می شدند. از شهرهای مشهور منطقه مهرگان کدک یا لرستان عهد ساسانی، شهرهای صیمره و شاپور خواست (خرم آباد) را می توان نام برد. شهر صیمره، حاکم نشین منطقه و شاپور خواست که گفته می شود توسط شاپور (اول) بنا نهاده شده بود از شهرهای آباد و پر رونق دوره ساسانی محسوب می گردید. آثار و شواهد گوناگون تاریخی حکایت از آن دارد که لرستان در زمان ساسانیان از عمران و آبادانی بسزایی برخوردار بوده است. شاهان ساسانی توجه خاصی به این ناحیه می کردند به طوری که چند پل عظیم که از شاهکارهای معماری به شمار می آیند، ساختند و بر اثر همین توجه شهرهای آن آباد گردید و زراعت و صنعتش رونق یافت.
در عهد ساسانی لرستان همیشه در دست یک نفر فرماندار بود که از خاندان معروف مهرگان (مهران) و یکی از هفت خانواده ای بود که در تاسیس سلطنت ساسانیان به اردشیر بابکان یاری رساندند. آخرین حاکم ساسانی لرستان همان هرمزان معروف است که مقر حکمرانی او در شهر صیمره قرار داشت. لرستان در سال 21 هجرت پس از فتح نهاوند به تصرف مسلمین در آمد و هرمزان نیز اسیر گشته به نزد عمر در مدینه فرستاده شد. 
لرستان پس از اسلام

پیروزی اعراب، تاثیر ژرفی در فرهنگ مردم لرستان و دیگر نواحی نهاد؛ زیرا مردم با پذیرش آیین اسلام بخشی از فرهنگ باستانی نیاکان خود را به فراموشی سپردند. با این حال توانستند نه تنها زبان، بلکه بسیاری از جنبه های فرهنگ کهن را زنده نگهدارند. طی دو قرن و نیم، از نیمه اول قرن یکم تا اواخر قرن سوم هجری، استان های لرستان و ایلام کنونی مستقیما زیر نظر خلفا اداره می شد و خراج آنها به حکام کوفه پرداخت می شد. از قرن سوم هجری به بعد، با روی کار آمدن حکومت های محلی در غرب ایران منجمله دولت شیعی مذهب آل بویه، لرستان تحت تابعیت حکومت مزبور قرار گرفت و از نفوذ خلفا کاسته شد. در فاصله سالهای 348 تا 406 هجری قمری یعنی نزدیک به نیم قرن در درون قلمرو آل بویه، لرستان به تصرف دودمانی از کردان، معروف به "برزیکانی" درآمد که در تاریخ به "آل حسنویه" شهرت یافته اند. موسس این سلسله؛ "حسنویه بن حسین برزیکانی" بود که قسمت عمده کردستان، کرمانشاه و همدان را تحت کنترل داشت. بعد از وی پسرش "بدر" جانشین وی شد. او لرستان را نیز ضمیمه قلمرو خود ساخته و شهر شاپور خواست (خرم آباد) و دژ مشهور آن (قلعه فلک الافلاک) را پایتخت و مرکز حکمرانی خود قرار داد. بدر در آبادانی و عمران لرستان کوشید و به ساخت ابنیه عام المنفعه همت گماشت. طولی نکشید که او بزرگترین امیر غرب ایران گردید و مورد توجه سلاطین آل بویه و خلیفه عباسی واقع شد و از طرف خلیفه عباسی به "ناصر الدوله" ملقب گردید. سال های پایانی زندگانی بدر در نزاع و کشمکش با پسرش "هلال" سپری شد؛ به طوری که بارها موجبات دخالت آل بویه را فراهم آورد و شهر شاپورخواست چندین بار به تاراج رفت. این سلسله سرانجام به سال 406 هجری قمری توسط آل بویه منقرض گردید.
پس از انقراض سلسله آل حسنویه؛ مدت کوتاهی لرستان زیر فرمان خاندان کاکویه که شعبه ای از آل بویه بودند قرار گرفت. در نیمه نخست قرن پنجم هجری ترکان سلجوقی به ایران یورش آوردند و در اندک زمانی شرق و غرب ایران را در نوردیدند و به حاکمیت غزنویان و آل بویه بر ایران خاتمه دادند. لرستان در سال 435 هجری به تصرف "ابراهیم ینال" برادر طغرل سلجوقی درآمد. ابراهیم ینال شهر شاپورخواست (خرم آباد) را به محاصره در آورد و علی رغم دفاع شجاعانه مردم آن شهر، او موفق گردید شهر را اشغال نموده و کشتار و ویرانی فراوانی به بار آورد و مرتکب انواع جنایات گردد. بدین ترتیب لرستان تحت سیطره ترکان سلجوقی درآمد و جزئی از امپراطوری آنان شد.
در دوره سلجوقی دودمانی از ترکان سلجوقی موسوم به "برسقیان" بر لرستان حاکمیت یافت. برسقیان از حکام و عمال موثر و مشهور روزگار سلاجقه بودند. مرکز حکمرانی آنان شهر شاپورخواست و الشتر بوده است. هم اکنون یک سنگ نوشته به تاریخ 513 هجری قمری مربوط به امیر اسفهسالار کبیر، ابوسعید برسق بن برسق در شهر خرم آباد و چند سنگ قبر از این دودمان در شهر الشتر وجود دارد که یادآور حاکمیت این خاندان بر لرستان است. سلسله برسقی سرانجام پس از روی کار آمدن اتابکان لر کوچک بر افتاد و به خارج از لرستان رانده شدند.
لرستان در دوره اتابکان لر کوچک

امپراطوری سلجوقی در نیمه دوم قرن ششم هجری از هم فرو پاشید، در نتیجه حکومت های محلی مختلفی از گوشه و کنار این امپراطوری سر برآورد. یکی از این حکومت های محلی اتابکان لر کوچک بود که در منطقه لرستان و ایلام (لر کوچک) تشکیل گردید. موسس این سلسله که به نام جد آن، خورشید به "خورشیدی" نیز شهرت دارد، "شجاع الدین خورشید" است. وی که از سرکردگان یکی از طوایف لرستان موسوم به "جنگروی" بود، ابتدا در خدمت حسام الدین شوهلی، از امرای ترک سلجوقی حاکم خوزستان و لرستان به سر می برد و سپس از جانب او به حکومت لرستان گمارده شد. به دنبال ضعف و تجزیه امپراطوری سلجوقی، شجاع الدین خورشید نیز همچون امرای بلاد دیگر فرصت را مغتنم شمرده، لرستان را در قبضه اختیار گرفته و بر خود عنوان اتابک (واژه ای ترکی که از اتا به معنی پدر و بیگ یعنی بزرگ است) نهاد و بدین ترتیب سلسله اتابکان لر کوچک را بنیان نهاد و جانشینانش که تعداد آنها را 24 تن ذکر کرده اند نزدیک به چهار قرن و نیم، از سال 570 تا 1006هجری قمری بر لرستان فرمانروایی نمودند. اتابکان لر کوچک توانستند موقعیت و اقتدار خود را تا اواسط دوره صفوی با گردن نهادن به یوغ فرمانروایان وقت ایران از جمله سلاطین خوارزمشاهی، مغولان، تیموریان، ترکمانان، قراقویونلو و اق قو یونلو و همچنین پادشاهان صفوی حفظ نمایند. از اتابکان لر کوچک چند تن با درایت و سیاست بودند که از آن جمله شجاع الدین خورشید موسس سلسله، حسام الدین خلیل (حدود 640 ه. ق.)، ملک عزالدین (804-750 ه. ق.) که حمله تیمور به لرستان در زمان شاه عباس اول صفوی با کشته شدن شاه وردیخان آخرین اتابک لر به پایان رسید.

لرستان در دوره والیان لرستان

بعد از انقراض سلسله اتابکان لر کوچک توسط شاه عباس اول؛ اداره حکومت لرستان به "حسین خان والی" از بستگان شاهوردیخان آخرین اتابک لر سپرده شد. زمامداری والیان از 1006 تا 1348 هجری قمری به طول انجامید و حکمرانی آنها همزمان با سلسله صفویه، افشاریه، زندیه، قاجاریه و پهلوی بود. حکومت والیان تا اوایل دوره قاجار شامل پشتکوه (ایلام) و پیشکوه (لرستان) می شد ولی از اوایل دوره قاجار تنها به پیشکوه محدود گردید. والیان لرستان از لحاظ قدرت سیاسی و استقلال به پای اتابکان نمی رسیدند؛ ولی برخی از آنها همچون "علی مردان خان" از اقتدار فوق العاده ای برخوردار بود. خدمات این سردار دلیر و نام آور لرستانی در برابر هجوم افغانها در پایان دوره صفوی و مقاومت سرسختانه او در برابر قوای عثمانی و همچنین رشادتهای فراوان وی در رکاب نادر شاه افشار جهت برقراری صلح و ثبات و دفع متجاوزان از کشور، بسیار درخور توجه و تحسین انگیز است.
مرکز حکمرانی اتابکان لر کوچک شهر خرم آباد بود. به طور کلی اتابکان لر کوچک در آبادانی، عمران و برقراری امنیت در لرستان کوشش می کردند. از این رو لرستان در دوره مذکور یکی از آبادترین و پررونق ترین ایالت های ایران محسوب می شد. این سلسله نخستین حکومت لر تباری بود که در لرستان به وجود آمد و بسیاری از ویژگی های فرهنگی و اجتماعی مردم لرستان در این دوره شکل گرفت.

لرستان در دوره قاجار و پهلوی

همان گونه که اشاره شد، تا پیش از روی کار آمدن قاجاریه تمام منطقه لرستان زیر نظر والی "حسین خان" به صورت سرزمینی نیمه مستقل اداره می شد و مرکز آن شهر خرم آباد بود. اما پس از به قدرت رسیدن قاجاریه تغییرات چشمگیری در لرستان صورت گرفت. آقا محمدخان، بانی سلسله قاجاریه، به علت کینه ای که از لرهای زندیه در دل داشت نسبت به همه لرها با دیده دشمنی می نگریست و اسباب ضعف این قوم را به هر نحوی که توانست فراهم آورد؛ چنانکه برخی از طوایف لرستان را به قزوین کوچانید. همچنین چون والیان لرستان را رقیبی خطر ناک می پنداشت در تضعیف آنها کوشید. جانشین او یعنی فتحعلی شاه به تجزیه لرستان پرداخت؛ چنانکه پشتکوه را مجزا کرد و نفوذ والیان را به همان منطقه محدود ساخت. از آن پس لرستان (پیشکوه) مستقیما زیر نظر ماموران قاجار که اغلب آنها از شاهزادگان و اطرافیان دربار بودند اداره می شد.
لرستان تا پیش از تسلط قاجارها ایالتی نسبتا آباد و یک پارچه بود؛ ولی در سایه بی تدبیری، بیداد گری و استبداد شاهزادگان و عمال قاجار که جز به دنبال سود شخصی و چپاول مال مردم نبودند، به تدریج رو به ویرانی نهاد. اقتصاد منطقه به سختی آسیب دید و هرج و مرج و ناامنی همه جا را گرفته و از میزان جمعیت کاسته گردید. بسیاری مجبور به مهاجرت گردیده و یا به زندگی کوچ نشینی روی آوردند. طوایف مختلف به جان هم افتادند و این فرایند به خصوص در اواخر دوره قاجار شدت بیشتری یافت. با سقوط سلسله قاجار و روی کار آمدن رضاخان در سال 1299 هجری شمسی، اقداماتی علیه بعضی ایالات از جمله لرستان به عمل آمد که منجر به در گیری هایی شدید بین قوای دولتی و ایلات و عشایر لرستان گردید. این درگیری ها از 1300 تا 1312 به صورت جنگ و گریز ادامه داشت. اما سرانجام عشایر لر شکست خوردند و لرستان و پشتکوه هر دو به تصرف قوای دولتی درآمدند.
استان لرستان به لحاظ دارا بودن جاذبه های مختلف گردشگری؛ از مناطق پربار کشور می باشد. تاریخ کهن این سرزمین و یادمان های به جای مانده از آن؛ مانند قلعه ها، پل ها، سنگ نوشته ها، غارهای مسکونی پیش از تاریخ، غارهای منقوش و... همگی جزء جاذبه های توریستی به شمار می روند.

r


دوشنبه 88 آذر 2 , ساعت 9:33 صبح

راهکارهای ارتباطات مؤثر

 

ارتباط مؤثر رابطه ای است کلامی و غیرکلامی بین دو یا چندنفر که در طی آن، افراد می توانند عقاید، خواسته ها، نیازها و هیجانات خود را بیان نموده و به نوعی احساس رضایت دست یابند.

اثرات برقراری ارتباط مؤثر با دیگران :
1 – تقویت اعتماد به نفس
2 – درک متقابل
3 – رضایت خاطر
4 – احساس سودمندی
5 – تقویت رشد اجتماعی، روحی، روانی و عاطفی
6 – تأمین بخشی از نیازهای اساسی انسان
7 – انتقال صریح پیام به دیگران

راهکارها و نکات مهم روانشناختی در ارتباط مؤثر:
1- افراد با هم تفاوت دارند: با همه افراد نمی تواند به یک گونه حرف زد یا ارتباط برقرار کرد مهمترین گام، مخاطب شناسی است؛ یعنی شناخت ویژگی های شخصیتی دیگران و رفتار کردن متناسب با آن.

2 – روحیه هر فردی در رفتار او تأثیر گذار است : افراد در وضعیت های روحی متفاوت، رفتارهای مختلفی دارند.
مثلاً آیا وقتی خسته هستیم سؤال طرف مقابل را همان گونه پاسخ می دهیم که شاد و با نشاط هستم؟
بنابراین بهتر است مخاطب ما در وضعیت روحی خوبی قرار گیرد تا ارتباط مؤثر برقرار شود.
بیاد داشته باشیم هر کس با احترام وارد شود یقیناً با مهر خارج خواهد شد.

3 – نگرش و دنیای هر فرد متفاوت است :
برخورد غیرمنطقی وجود ندارد! هر کس براساس منطق خود رفتار می کند، چون هر کس دنیا را از دید خود درک می کند؛ بنابراین بهتر است با افراد متفاوت برخوردهای متفاوت داشته باشیم. برای برقراری ارتباط مؤثر با دنیا و نگرش دیگران مقابله نکنیم بلکه نخست دنیای آنها را بپذیریم، به دنیا آنها پا بگذاریم و بعد او را به دنیای خود دعوت کنیم، به تعبیرشهید باهنر «از آنجایی شروع کنیم که او دوست دارد و به آنجایی ختم کنیم که خود دوست داریم».

4 – آدم ها را دوست داشته باشیم :
ما با کسانی که دوستشان داریم راحت تر به نتیجه می رسیم بنابراین برای برقراری ارتباط مؤثر لازم است به اصول دیگران احترام بگذاریم حتی اگر آنها را قبول نداریم، با این کار محبت و دوست داشتن خود را به آنها نشان می دهیم.

5 – باور اینکه هم من خوبم هم شما خوبید :
توماس هریس در کتاب «وضعیت آخر» چها روضعیت را در ارتباط فرد با دیگران مطرح می کند، از جمله :
من خوبم تو خوب نیستی.
باور این وضعیت موجب احساس مقابله ، تلافی و دعوا می شود و مانع ارتباط است.
من خوب نیستم ، تو خوب هستی.
باور این وضعیت موجب احساس حقارت و کوچکی شده و مانع ارتباط است.
من خوبم، شما هم خوبید
تنها باور این وضعیت است که می تواند موجب برقراری ارتباط مؤثر با دیگران شود.

6- کوشش غیرمستقیم مؤثر است :
برای مثال در جلسه ای برگه هایی که پشت آنها پیام هایی مفید و هدفمند نوشته شده بود به عنوان کاغذ یادداشت بین اعضاء توزیع شد، با وجود اینکه به افراد توصیه ای برای خواندن مطالب نشده بود، اما همه اعضای جلسه پیام ها را خوانده بودند!

7- مقاومت دیگران را درک کنیم:
اگر ضمن تلاش، برای ارتباط با فرد مقابل، او از خود مقاومت نشان داد و عباراتی از این قبیل به کاربرد: تو مرا درک نمی کنی، به او بگوییم «من احساس شما را می فهمم، اگر دوست داری درباره اش صحبت کنیم».
8- همیشه «برد، برد» بیافرینیم:
اگر بپذیریم همه انسانها در حال تغییر و تحول اند، می بینیم برای برقراری ارتباط مؤثر بهتر است قصد و نیت هایمان را خیر کرده و به سویی حرکت کنیم که دو طرف برنده باشند. برای رسیدن به این هدف باید مدام از خود بپرسیم که در این ارتباط، من برای او چه فایده ای دارم. یا چرا بایستی دیگران برای من کاری را انجام دهند!؟
پاسخ به این سؤال می تواند ارتباط ما را با دیگران موثر نماید. همیشه در برقراری ارتباط با دیگران به روشی عمل کنیم که دو سر برنده باشیم، هیچ بازنده ای نداشته باشیم، برد، برد بیافرینیم.

9-شخصیت افراد را از رفتارشان جدا کنم:
اگر رفتار طرف مقابل برای ما قابل قبول نبود برای برقراری ارتباط مؤثر بهتر است فقط همان رفتار ناپسند او را زیر سؤال ببریم نه کل شخصیت او را ، به کسی که خطایی کرده نگوییم تو تنبل، کودن، بی عرضه و ... هستی، چرا که این عمل ما را از برقراری ارتباط جهت انتقال پایم اصلی بازمی دارد.

10 – خوب گوش دهیم :
در برقراری ارتباط موثر با دیگران خوب گوش کردن (گوش دادن فعال) به حرفهای طرف مقابل علاوه بر یک مهارت، یک هنر است وقتی کسی با ما حرف می زند باید سعی کنیم در چشمهایش نگاه کنیم و احساسات بیان شده او را درک کرده و با حرکت چشم، ابرو و ... به او نشان دهیم که مشتاقانه به سخنان او گوش می دهیم، از ارائه راه حل، نصیحت، قضاوت کردن و دستور دادن اکیداً بپرهیزیم چون اینها همه جزء سدها و موانع ارتباطی به شمار می آیند.

11 – دیگران را بدون قید و شرط بپذیریم :
دیگران را همان گونه که هستند بپذیریم و سعی نکنیم آنها را در قالب انتظار و خواسته خود شکل دهیم.

12 – ارتباط خود را با کلمه «من» شروع کنیم:
اگر در ارتباط با دیگران مسأله ای پیش آمده ابتدا مشخص کنیم چه کسی بیش از دیگران ناراحت شده و آن گاه پیام را با کمله «من» و بدون مقصر دانستن یا سرزنش دیگران بیان کنیم، مثلاً : « من امروز خسته ام، لطفاً صدای ضبط صوت را کم کنید».

13 – روشن، کوتاه و گزیده سخن بگوییم:
عموماً پرحرفی و زیاد سخن گفتن نه تنها به ارتباط بهتر کمتر نمی کند بلکه مانع از ارتباط هم می شود.
به فرمایش امام علی علیه السلام : «خیر الکلام ما قل و مادلّ» بهترین کلام سخن کوتاه و گزیده است.

14 – نیازهای دیگران را در حد ممکن برآورده کنیم : برای برقراری ارتباط بهتر با دیگران متوجه نیازهای اساسی زیستی، روانی، عاطفی و اجتماعی اطرافیان خود باشیم و با برآورده کردن نیازهای آنها در حد توان خود به سوی برقراری ارتباط بهتر با آنها گام برداریم.
«کونو دعاه الناس بغیر السنتکم کونو دعاه الناس باعمالکم» )حضرت محمد(ص)

15 – صحبت با دیگران را خوب شروع کنیم: سلام و احوالپرسی و مقدمه چینی در آغاز صحبت با دیگران می تواند ما را در برقراری ارتباط بهتر کمک کند.
16 – مقدمه چینی زیاد و حاشیه پردازی مانع ارتباط است.
17 – اگر بتوانیم احساسات و هیجانات خود را کنترل کنیم ، در ایجاد ارتباط با دیگران موفق تر خواهیم بود.
18 – در برقراری ارتباط با دیگران موقعیت زمانی و مکانی را مدنظر داشته باشیم.
19 – از تن صدای مناسب استفاده کنیم: مثلاً صدای بالا نشانه عصبانیت و هیجان است و تن صدای پایین غمگینی را نشان می دهد.
20 – از آهنگ صدای مناسب استفاده کنیم : بدانیم در کجا صحبت خود را بالابرده، کی پایین بیاوریم و کجا کش دار صحبت کنیم.
21 – از تماس چشمی مناسب استفاده کنیم : در زمان صحبت به صورت مخاطب خود نگاه کنیم چرا که تماس چشمی یک تماس مستمر است ولی به او خیره نشویم و به مردمک چشم او نگاه نکنیم، چرا که از ما می برد.
22 – از حالات چهره مناسب استفاده کنیم: متناسب با صحبتی که می کنیم بتوانیم تأثر و یا خوشحالی را در چهره خود نشان دهیم.


   1   2      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ